واژه

سوگند به واژه، و آن‌چه واژه می‌سازد

واژه

سوگند به واژه، و آن‌چه واژه می‌سازد

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

یکی از عرصه‌های نسبتاً تازه‌ی سنجش افکار در سطح جهان، مطالعه و کاوش در داده‌های بزرگ (Big Data) است؛ داده‌هایی که ابعادی حیرت‌آور دارند و، از این رو، مطالعه‌ی علمی‌شان می‌تواند تصویر بسیار دقیق‌تری از نظرسنجی‌هایی عرضه کند که صرف‌نظر از سوگیری‌های محتمل‌شان، در بهترین حالت مبتنی بر نمونه‌گیری‌اند. کاوش در داده‌های بزرگی که هر لحظه به‌وسیله‌ی همه‌ی آدمیان تولید می‌شوند، بدون آن‌که ضرورتاً متأثر از این و یا آن پرسشی باشند که در نظرسنجی‌ها مطرح می‌شود، و یا از فضای عمومی جامعه تأثیر بپذیرند، می‌تواند تصویر بسیار دقیقی از آن‌چه در جامعه می‌گذرد به‌نمایش بگذارد.

به‌کارگیری این داده‌ها در ارزیابی نتیجه‌ی انتخابات چندی‌ست مرسوم شده‌است؛ به‌عنوان مثال، تحلیل میزان توجهی که پویش تبلیغاتی ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا برمی‌انگیخت، از طریق کاوش در داده‌های بزرگی که مثلاً در شبکه‌های اجتماعی تولید، و یا در موتورهای جست‌وجو جُسته می‌شد، برخلاف تمام نظرسنجی‌های معتبر و جز آن، به‌روشنی نشان می‌داد ترامپ پیروز انتخابات ریاست‌جمهوری‌ست و، مثلاً، شرم‌ساری عموم پاسخ‌دهندگان از این‌که بگویند نام‌زد موردنظرشان شخصی چون دونالد ترامپ است، یکی از عواملی بود که سبب می‌شد نتایج نظرسنجی‌ها برآورد درستی از دیدگاه عموم مردم به‌دست ندهد.

در ایران نیز، می‌توان با بررسی میزان جست‌وجوی کلیدواژه‌هایی مانند اسامی نام‌زدهای انتخابات در جست‌وجوگری مانند گوگل، برآورد نسبتاً دقیق‌تری از نتایج احتمالی انتخابات به‌دست داد. پیش‌فرض این روش آن است که میزان علاقه برای تحصیل اطلاعات درباره‌ی یک نام‌زد، نسبت مستقیمی با توجه عمومی بیش‌تر به‌او دارد، و این توجه بیش‌تر، می‌تواند منجر به‌رأی‌دادن به‌وی شود. اگرچه باید تأکید کرد که ضرورتاً یک تبیین منحصربه‌فرد برای گرایش‌های عمومی به‌یک شخص خاص وجود ندارد؛ با این حال، ملاحظه‌ی روندها و گرایش‌ها حامل اطلاعات مفیدی‌ست.

نکته‌ی مهم این‌جاست که به‌نظر می‌رسد بیش‌تر این جست‌وجوها از سوی کسانی انجام می‌شود که اصطلاحاً هنوز به‌تصمیم قطعی نرسیده‌اند؛ وگرنه هسته‌ی سخت حامیان هر دو جناح به‌تصمیم رسیده‌اند، و آن‌هایی که خصوصاً در جناح موسوم به«چپ» هنوز مردد هستند، اگر به‌روحانی رأی ندهند، اصلاً در انتخابات شرکت نخواهندکرد. باید توجه داشت که با توجه به‌افزایش ضریب نفوذ اینترنت، خصوصاً در بستر تلفن‌های هم‌راه، تعمیم برآوردهای حاصل از کاوش در داده‌های بزرگِ مثلاً حاصل از گوگل به‌کل جامعه، احتمالاً حاشیه‌ی خطای اندکی دارد؛ اگرچه دقت آن مشابه کشورهای توسعه‌یافته با ضریب نفوذ بالاتر اینترنت و فزون‌تربودن آگاهی‌های عمومی اینترنتی نیست.

باری، نمودار ذیل، نشان‌دهنده‌ی میزان جست‌وجوی نام چهار نام‌زد رقیب در گوگل، ظرف ۷ روز گذشته است: با این توضیح که رنگ‌های آبی و قرمز و زرد و سبز، به‌ترتیب مربوط به‌روحانی، رییسی، قالی‌باف، و جهان‌گیری‌اند. چنان‌که مشخص است، نقاط عطفی چون مناظره‌ی سوم، و یا اعلام کناره‌گیری قالی‌باف به‌سود رییسی، و یا نظیر این روی‌داد برای جهان‌گیری، به‌روشنی در این نمودار قابل تشخیص‌اند؛ اگرچه تکانه‌ی ناشی از کناره‌گیری قالی‌باف به‌وضوح شدیدتر از اعلام کناره‌گیری جهان‌گیری بوده‌است، که شاید ناشی از غیرمنتظره‌بودن کناره‌گیری اولی‌ست. یک نکته‌ی دیگر هم این است که برخلاف تلاش انتحاری قالی‌باف برای ایراد اتهام به‌تیم روحانی-جهان‌گیری، این قالی‌باف است که توجه‌ها را در مناظره‌ی سوم به‌خود جلب کرده‌است؛ احتمالاً برای آگاهی از این‌که پرونده‌ی ۱۳۸۴ او، که روحانی به‌صورتی سربسته اشارتی بِدان داشت، از چه‌قرار بوده‌است (برای مشاهده‌ی تصویر در ابعاد اصلی، این‌جا را ببینید).

روند ۷ روزه

نکته‌ی مهم این است که اگرچه کناره‌گیری قالی‌باف بخشی از نظرها را به‌سوی رییسی جلب کرده‌است، و میزان گرایش به‌او را طبعاً به‌نحو محسوسی افزایش داده‌است، اما گرایش به‌روحانی به‌صورتی کاملاً مستمر در حال افزایش است. روند افزایش تدریجی آراء روحانی و، هم‌چنین، شیب فوق‌العاده مثبت گرایش به‌قالی‌باف در حوالی مناظره‌ی سوم، که فوراً هم فروکش کرده‌است، در روند یک‌ماهه روشن‌تر است؛ با این توضیح که در روند یک‌ماهه، اثرگذاری کناره‌گیری قالی‌باف و جهان‌گیری لحاظ نشده‌است (برای مشاهده‌ی تصویر در ابعاد اصلی، این‌جا را ببینید).

روند یک‌ماهه

از این گذشته، بررسی دقیق‌تر نمودار ۷ روز گذشته نشان می‌دهد بخشی از آراء قالی‌باف، برخلاف میل محافظه‌کاران، به‌سبد رأی روحانی رفته‌است؛ چنان‌که شیب نمودار مربوط به‌روحانی، پس از این کناره‌گیری اندکی افزایش داشته‌است و، البته، با اعلام کناره‌گیری جهان‌گیری نیز، اگرچه گرایش به‌روحانی افزایش داشته‌است، اما به‌علت هم‌سانی سبد رأی این‌دو، افزایش چندان قابل ملاحظه نبوده‌است. به‌نقطه‌ی اوج نسبی نمودار جهان‌گیری در لحظه‌ی اعلام کناره‌گیری‌اش نیز توجه کنید.

بدین‌ترتیب، اگر نظیر این روند در روزهای آتی نیز ادامه داشته‌باشد، و اتفاق خاصی نیافتد، به‌احتمال زیاد روحانی برنده‌ی انتخابات خواهدبود؛ با این حال، این ارزیابی قطعی نیست، و کار هنوز خاتمه نیافته‌است. اگر حامیان روحانی در این فرصت باقی‌مانده بتوانند همین روند افزایش تدریجی را حفظ کنند و، حتا، کاری کنند یک نقطه‌ی بیشینه‌ی دیگر در این نمودار پدید آید، می‌توان به‌پیروزی روحانی امیدوارتر بود.

۱ نظر ۲۷ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۲۷
محمدعلی کاظم‌نظری

لحظاتی پیش، محمدباقر قالی‌باف، با صدور این بیانیه، از رقابت‌های انتخاباتی به‌سود سیدابراهیم رییسی کناره‌گیری کرد؛ اتفاقی که می‌توان چندخطی درباره‌اش نوشت.

تحلیل من این بود که با توجه به‌نتایج نظرسنجی‌ها، و عمل‌کردی که دو سوی نبرد ـــ تیم روحانی-جهان‌گیری از یک‌سو، و تیم رییسی-قالی‌باف از سوی دیگر ـــ در پیش گرفته‌بودند، روی‌کرد هر دو جناح آن است که انتخابات این‌بار یک‌مرحله‌ای نیست؛ لذا می‌باید ریزش آراء هر دو جناح را با پیش‌بینی «کاندیدای پوششی» جبران کرد. این تحلیل البته درست بود؛ چنان‌که اگر هر دو تیم بر جای می‌ماندند، احتمال رفتن انتخابات به‌دور دوم نیز بالا می‌بود، اما دو اتفاق باعث شد احتمال یک‌مرحله‌ای‌شدن انتخابات بالا برود و، از همین رو، قالی‌باف به‌سود رییسی کنار برود، تا شانس پیروزی رییسی افزایش یابد.

نخستین اتفاق، عمل‌کرد خیره‌کننده‌ی تیم روحانی-جهان‌گیری در مناظره‌ی سوم بود، که در مقاطعی با کمک‌های متین هاشمی‌طبا هم‌راه می‌شد؛ در مقابل، نه‌تنها یار کمکی تیم رییسی-قالی‌باف (میرسلیم) عمل‌کردی به‌غایت ضعیف داشت، کوشش قالی‌باف برای اتهام‌زنی به‌تیم مقابل راه به‌جایی نبرد و، در مقابل، پاتک‌های سهم‌گینی نیز دریافت کرد: تا جایی که علاوه بر کلیدواژه‌ی «گازانبر»، وصف «لوله» نیز داغی تازه بر دل او نشاند؛ آن هم در حالی که لطمه‌ی عبارت «من سرهنگ نیستم، من حقوق‌دان هستم» بر روان او، تا همین مناظره‌ی آخر هم باقی بود ـــ تا جایی که یک‌جا صراحتاً به‌آن اشاره کرد. اتفاق دوم نیز، صدور پیام سیدمحمد خاتمی در حمایت از روحانی بود؛ نظیر همان پیامی که در چند روز مانده به‌انتخابات ۹۲، تبدیل به‌یکی از عوامل تعیین‌کننده‌ی پیروزی روحانی شد.

چنان‌که گفتم، کناره‌گیری قالی‌باف نشان می‌دهد تحلیل محافظه‌کاران این شده‌است که با توجه به‌اتفاق‌های یادشده، محتمل است نتیجه‌ی انتخابات در دور اول معلوم شود و، طبعاً، ریاست‌جمهوری روحانی تداوم یابد؛ از این رو، لازم آمده‌است که آراء محافظه‌کاران تجمیع شود، تا بلکه شانسی هرچند اندک برای پیروزی‌شان متصور باشد، و یا در بدترین حالت برای‌شان، برتری روحانی شکننده باشد، تا هم‌چنان بتوانند چوب لای چرخ دولت او کنند. با این حال، برخلاف تصور محافظه‌کاران، بعید است که این تجمیع رخ دهد.

بخش چشم‌گیری از آراء قالی‌باف را کسانی تشکیل می‌دادند که هم‌دلی چندانی با روحانی نداشتند، ولی با به‌خاطرداشتن عمل‌کرد ۱۲ساله‌ی قالی‌باف در مقام شهردار تهران، و عمرانی که او در این سال‌ها، صرف‌نظر از مضاری که برای تهران داشت، در این شهر انجام داد، دل در گروی توسعه‌ی این سرزمین داشتند. به‌عبارت دیگر، بخش غالب حامیان قالی‌باف به‌تجربه‌ی مدیریتی قالی‌باف دل بسته‌بودند، که از دید آن‌ها در تهران جواب داده‌بود، و امید داشتند در ایران نیز تکرار شود؛ چیزی که آن را در مدیریت روحانی مفقود می‌دانستند.

بدین‌ترتیب، عمده‌ی حامیان قالی‌باف، درست در نقطه‌ی مقابل حامیان رییسی‌اند، که نوعاً متشکل از بدنه‌ی اصلی محافظه‌کاران و، بعضاً، نومحافظه‌کارانی هم‌چون اعضای جبهه‌ی پای‌داری‌اند، که اعتقادی به‌توسعه به‌معنای مرسوم آن ندارند، و در مورد همه‌ی اموری که عقل عُرفی بشر بِدان دست یافته‌است، بد نمی‌دانند از اختراع چرخ بیاغازند. نکته‌ی مهم این است که این بخش عمده که به‌آن اشاره کردم، اصلاً نمی‌تواند دل به‌بی‌تجربگی رییسی ببندد؛ وَلو این‌که قالی‌باف آن‌ها را به‌رأی‌دادن به‌او تحریض کند. از این رو، برخلاف تصور، آب دو جریان حامی قالی‌باف و رییسی، کم‌تر ممکن است به‌یک جوی سرازیر شود؛ چنان‌که روشن است فاصله‌ی میان هواداران قالی‌باف، با رأی‌دادن به‌روحانی، بسیار کم‌تر از این حرف‌هاست.

لذا برخلاف تصور محافظه‌کارانی که قالی‌باف را وادار به‌کناره‌گیری کردند (تعمداً این ترکیب را استفاده می‌کنم؛ زیرا کاندیداتوری سه‌باره‌ی قالی‌باف، که احتمالاً برای آخرین‌بار هم روی داد، و عمل‌کرد انتحاری او در جریان مبارزات انتخاباتی، اصلاً نمی‌تواند دلالتی بر این داشته‌باشد که او خودْ تصمیم به‌کناره‌گیری گرفته‌باشد)، رأی قالی‌باف به‌سبد رییسی ریخته نخواهدشد و، دست‌کم، بخش قابل‌توجهی از حامیان قالی‌باف به‌روحانی متمایل خواهندشد؛ زیرا اگرچه ممکن است تصور نادقیقی از عمل‌کرد روحانی در ذهن بخش عمده‌ای از حامیان قالی‌باف وجود داشته‌باشد، اما آن‌ها به‌روشنی می‌دانند که پیشینه‌ی مدیریتی رییسی تهی‌تر از آن است که بتوان بر آن تکیه کرد.

این البته هنر اعتدالیون، و نه اصلاح‌طلبان، است، که مبارزه را در روزهای آتی به‌طور جدی ادامه دهند، و بکوشند سبد رأی قالی‌باف را به‌سوی خود جذب کنند؛ نشر پیام خاتمی، تلاش بیش‌تر جهان‌گیری برای جذب آراء مرددها و، تَبَعاً، کناره‌گیری او به‌سود روحانی، پس از بهره‌گیری از تمام فرصت‌های تبلیغاتی و، البته، پیش از آن‌که دیر شود، و حرکت روحانی با آغوشی گشوده برای حامیان منصف قالی‌باف، تمام آن‌چیزی‌ست که برای هشت‌ساله‌کردن دولت روحانی لازم است.

۰ نظر ۲۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۰۷
محمدعلی کاظم‌نظری

حالا که بحث از متن و حاشیه و اصول و فروع مناظره‌ی سوم داغ است و، احتمالاً، در هیاهوی موضع‌گیری‌ها و منازعات جنجالی این مناظره، برخی اظهارات مهم گم خواهدشد، خوب است این وعده‌ی روحانی در این‌جا درج شود و ماندگار باشد؛ وعده‌ای که مهم‌ترین و بزرگ‌ترین وعده‌ای‌ست که یک نام‌زد انتخابات ریاست‌جمهوری در تاریخ ایران بر زبان آورده‌است، و جالب است که تا این لحظه، کسی آن را پررنگ نکرده‌است ـــ این بسا کم‌تر کسی آن را جدی گرفته‌باشد؛ الله اعلم.

باری؛ روحانی در این آخرین مناظره، در بخشی که به‌جمع‌بندی اختصاص داشت و، قاعدتاً، محل بیان مهم‌ترین دیدگاه‌هایی بود که هریک از نام‌زدهای می‌خواستند در ذهن مردم ماندگار شود، چنین عبارتی را بر زبان آورد (مأخذ این نقل‌قول این‌جاست؛ اگرچه «فارس» خبرگزاری‌ای مخالف روحانی‌ست، ولی این عبارت را عیناً منتقل کرده‌است):

بنده اکنون به‌ملت ایران می‌گویم که آمادگی دارم در چهار سال بعد، غیر از تحریم‌های هسته‌ای، که در این چهار سال برداشتم، مابقی تحریم‌های ملت ایران را هم به‌خوبی و با قدرت بردارم.

من بعید نمی‌دانم روحانی کاملاً احساساتی شده و این اظهارات را بیان کرده‌باشد؛ زیرا در حالت عادی سخت است چنین وعده‌ی بزرگی را، که روشن است مستلزم چه‌دگرگونی‌های شگرفی‌ست، به‌مردم داد. تحریم‌های باقی‌مانده تحریم‌هایی‌اند که از مغایرت ادبیات جمهوری‌اسلامی با ادبیات مستقر بر جهان ناشی می‌شوند؛ اگرچه برجام، با تمهید انضمام ایران به‌نظم جهانی، و پذیرش این امر از سوی مجموعه‌ی نظام، که ضامن حفظ امنیت کشور در برابر دست‌اندازی‌های نظامی و غیرنظامی بیگانگان، می‌تواند یک قطع‌نامه‌ی شورای امنیت، و نه دانش هسته‌ای، باشد، به‌نوعی موجد تغییر در ادبیات نظام شده‌است، ولی برداشته‌شدن تحریم‌های غیرهسته‌ای ـــ از قبیل تحریم‌های موشکی و یا حقوق‌بشری ـــ کاری نیست که یک رییس‌جمهور، هرقدر قدرت‌مند، به‌تنهایی بتواند آن را انجام دهد.

این تحریم‌ها، ناشی از بنیادی‌ترین ویژگی‌های جمهوری‌اسلامی‌اند، که خوب یا بد، با نظم مستقر بر جهان سازگاری چندانی ندارد؛ این‌که حکومتی بخواهد هرگونه خود مایل است امنیت ملی خود را تضمین کند و، ضرورتاً، تن به‌اقتضائات نظم جهانی برای حفظ امنیت خود ندهد، و چنان با ایالات متحد ناسازگار باشد، که آماج مجموعه‌ای از شدیدترین تحریم‌های یک‌جانبه‌ی این کشور واقع شود، تا همه‌ی اجزاء کشور زیر تحریم برود، و همه‌ی الزامات قانونی‌اش زیر ذره‌بین حقوق بشر باشد (فقط یک‌لحظه وضعیت حقوق بشر را در ایران با عربستان مقایسه کنید، و به‌خاطر بیاورید عربستان نه‌تنها با تحریمی در زمینه‌ی حقوق بشر مواجه نیست، که عضو شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد هم هست، و یکی از اصلی‌ترین هم‌پیمان‌های آمریکا در منطقه‌ی ما)، ناگزیر سبب می‌شوند بوی ناسازگاری از جمهوری‌اسلامی به‌مشام برسد، و مهیای تحریم باشد. عجالتاً کاری به‌ریشه‌های تاریخی این مغایرت نداریم، که می‌توان به‌خوبی نشان داد این ویژگی‌ها ذاتیِ ایرانی‌جماعت‌اند، که می‌خواهد استقلال داشته‌باشد و، حتا، حاکم نسبتاً وابسته‌ای چون محمدرضا پهلوی هم بر همین مدار حرکت می‌کرد، و این سنجه را تا خیلی پیش‌تر هم می‌توان در تاریخ ایران جُست.

حالا این‌که شخصی چون حسن روحانی بخواهد این منطق را وارونه کند، و از دری با جهان وارد شود که همه‌ی تحریم‌های غیرهسته‌ای هم مرتفع شود، مستلزم این است که کل ساختار جمهوری‌اسلامی، هم‌نوا با روحانی، ادبیاتی دیگرگون را دنبال کند، که موجب استحاله‌ای در نظام جهانی باشد؛ این‌که واقعاً چنین چیزی ممکن است، البته نیازی به‌چون‌وچرا ندارد: خود بنده بارها نوشته‌بودم که برجام سرآغازی بر پایان ادبیاتی از جنس آن است که ذکرش رفت، این‌که روند این خاتمه چگونه است، می‌تواند محل مناقشه باشد و، البته، این‌که روحانی بخواهد کل این روند را پیش ببرد (با فرض این‌که وعده‌ی موضوع این نوشتار را آگاهانه بر زبان جاری کرده‌باشد)، ضمناً دالّ بر این است که او در سودای جای‌گاهی فراتر از ریاست‌جمهوری‌ست، و این انتخابات را درآمدی بر آن می‌بیند؛ درآمدی که پیروزی در آن را نیز چنان قریب می‌بیند که چنین وعده‌ی غریبی بدهد.

۰ نظر ۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۱۹
محمدعلی کاظم‌نظری

نظرسنجی ایسپا

نتایج تازه‌ترین نظرسنجی مرکز افکارسنجی دانش‌جویان ایران، که تصویر آن را در بالا می‌بینید، و نظرسنجی‌های مداوم و به‌نسبت معتبر آی‌پو نیز با آن هم‌بستگی قابل‌توجهی دارد، مؤید همان چیزی‌ست که پیش‌تر نوشته‌بودم، و در آن گفته‌بودم مجموعه‌ی راه‌بردها و راه‌کارهای طرفین اصلی نبرد ـــ تیم روحانی-جهان‌گیری از یک‌سو، و تیم رییسی-قالی‌باف از سوی دیگر ـــ نشان‌دهنده‌ی آن است که برآورد هر دو تیم آن است که هیچ‌یک از نام‌زدهای اصلی این نبرد توان ایجاد آن اجماعی را ندارد که بتواند کار انتخابات را در یک‌مرحله یک‌سره کند؛ لذا مفهومی به‌نام «کاندیدای پوششی» مطرح شده‌است، که جبران‌کننده‌ی آرائی‌ست که ممکن است از هریک از اعضای تیم‌ها ریزش کند و، به‌علاوه، از تعلق‌گرفتن آراء ریخته به‌سبد رأی تیم رقیب هم جلوگیری می‌کند.

نتایج این نظرسنجی، البته، می‌تواند تبیین‌کننده‌ی چرایی برخی موضع‌گیری‌ها در روزهای اخیر هم باشد؛ این‌که چرا روحانی به‌سوی موضع‌گیری‌های هیجانی متمایل شده‌است، ناشی از آگاهی از همین نظرسنجی‌هاست. در واقع، روحانی به‌نیکی می‌داند اقبال عمومی به‌او در انتخابات سال ۹۲ ناشی از سه عامل اصلی بود: حمایت هاشمی، حمایت خاتمی، و موضع‌گیری صریح او علیه روی‌کرد معهود پرونده‌ی هسته‌ای، که البته به‌نظر می‌رسد با اطلاع از مذاکرات پشت‌پرده‌ی هسته‌ای با آمریکایی‌ها و، در نتیجه، در راستای روی‌کرد عمده‌ی نظام برای حل مسئله‌ی هسته‌ای صورت گرفت. این سه عامل، در مجموع، به‌هم‌راه وعده‌هایی که در جهت آزادی زندانیان سیاسی و محصوران می‌داد، سبب شد فاصله‌ی معناداری با ساخت سیاسی قدرت در اذهان مردم پدید آورَد، و همین عامل هم باعث شد بتواند این تصویر را عموماً جا بیاندازد که پدیده‌ای متفاوت و مغایر با همه‌ی دیگرانی‌ست که برای رسیدن به‌جای‌گاه ریاست‌جمهوری می‌جنگند.

روحانی این‌بار هم در حال بهره‌برداری از همان روش است؛ البته آشکار است که با توجه به‌این‌که به‌هرحال ۴ سال رییس‌جمهور بوده‌است، لازم است ادبیات تندتری در موضع‌گیری در پیش بگیرد، که همان فاصله‌ی پیروزی‌بخش را ایجاد کند: همان فاصله‌ای که احمدی‌نژاد با نام‌نویسی در انتخابات و موضع‌گیری‌های تندِ دوپهلو کوشید ایجادش کند، ولی با ردصلاحیت در پیش‌برد آن ناکام ماند. به‌عبارت دیگر، روحانی می‌داند در فضای هیجانی مبارزه‌های انتخاباتی، که جلوه‌ای از بازار سیاست است، که راه فروش یک کالا در آن، هم‌چون هر بازاری، از تبلیغ مناسب آن می‌گذرد، و نه لزوماً کیفیت خوب آن، نمی‌تواند با تکیه بر عمل‌کرد خود (صرف‌نظر از این‌که خوب است یا بد) رأی جمع کند؛ لذا باید به‌تندی ِ فضا دامن بزند، تا بتواند اتفاقی را که در ۹۲ افتاد تکرار کند، و در همان مرحله‌ی نخست کار را تمام کند.

واقعیت آن است که رفتن انتخابات به‌دور دوم اصلاً به‌سود روحانی و یا جریان‌هایی که او نمایندگی می‌کند نیست: چنان‌که در نتایج این نظرسنجی هم دیده می‌شود، ایده‌ی کاندیدای پوششی چنان جا افتاده‌است که حتا عمل‌کرد به‌نسبت مناسب جهان‌گیری در مبارزات، خصوصاً در مناظره‌ی اول نیز، نتوانسته فاصله‌ی چشم‌گیری میان او و نام‌زدهای بی‌اهمیتی مانند میرسلیم یا هاشمی‌طبا ایجاد کند؛ در حالی که در سوی مقابل هر دو کاندیدا چنان جدی وارد میدان شده‌اند که آراء میان‌شان تقسیم شده‌است، و با این وضعیت اگر انتخابات به‌دور دوم برود، تیم پیروز همان زوج رییسی-قالی‌باف خواهدبود، که در دور دوم پشت یک‌دیگر خواهندایستاد؛ نه زوج روحانی-جهان‌گیری، که فاصله‌ی آراءشان فوق‌العاده زیاد است، و جهان‌گیری رأیی جمع نکرده که به‌سبد دور دوم روحانی بریزد.

صرف‌نظر از این‌که احتمال وقوع روی‌دادهایی نظیر حمایت هاشمی و خاتمی در روزهای آخر مبارزات انتخاباتی ۹۲ از روحانی، و کناره‌گیری عارف در حمایت ضمنی از او، که ورق را در لحظات آخر به‌سود او برگرداند، بسیار اندک است، زیرا هاشمی به‌رحمت خدا رفته‌است، و تکرار موضع‌گیری‌های خاتمی و حضور پررنگ‌تر او در رسانه‌ها، از اثرگذاری و موج‌سازی رسانه‌ای‌اش تا اندازه‌ی زیادی کاسته‌است، روحانی برای پیروزی در انتخابات پیش رو، که حتماً باید در مرحله‌ی نخست کار را تمام کند، وگرنه در دور دوم به‌احتمال زیاد شکست خواهدخورد، نباید بکوشد تصویر غیریت خود را از هیئت حاکم در اذهان مردم حک کند؛ بلکه باید تعلق دیگران را به‌این هیئت به‌اثبات برساند. به‌بیان دیگر، این‌که روحانی به‌تندی موضع می‌گیرد و، مثلاً، در فیلم تبلیغاتی‌اش ـــ تعمداً ـــ کاری می‌کند با سانسور روبه‌رو شود، ناتوان از برساختن این تصویر پراهمیت و پیروزی‌ساز در ذهن مردمان است که «با بقیه فرق می‌کند». او چهار سال رییس‌جمهور بوده، و فقط رییس‌جمهوری چون خاتمی‌ست که می‌تواند تا ابد متفاوت از دیگران باشد؛ زیرا در تمام دوران ریاست‌جمهوری‌اش با مشکلاتی به‌مراتب حادتر از مشکلاتی که روحانی با آن روبه‌رو بود دست‌وپنجه نرم می‌کرد، و هم‌اینک نیز ممنوع‌التصویر است.

لذا روحانی نمی‌تواند خود را از «آن‌ها» متمایز کند؛ بنابراین، باید وجهه‌ی همتش را این قرار دهد که بگوید دیگران همه از یک قماش‌اند: او می‌تواند حملاتش را به‌رییسی تشدید کند، که در سکوت در حال افزودن بر آراء خود است، و سابقه‌ی قضایی و تولیتی او را به‌چالش بکشد، و می‌تواند به‌چالش‌کشیدن قالی‌باف را به‌جهان‌گیری بسپارد، که هم از سایه‌ی او خارج شود و، با زدودن تصویر «کاندیدای پوششی»، آراء بیش‌تری را به‌خود جذب کند، و هم از آراء قالی‌باف هرچه بیش‌تر بکاهد. جهان‌گیری نیز باید همان روش مناظره‌ی اول را در پیش بگیرد، که محور آن، اثبات تعلقش به‌گفت‌مانی متمایز به‌نام اصلاح‌طلبی بود، و با بیان سوابق اصلاح‌طلبانه‌اش، بکوشد آراء هرچه بیش‌تری از مرددها را به‌خود جلب کند.

۰ نظر ۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۵۷
محمدعلی کاظم‌نظری

کم‌تر از سه‌هفته به‌برگزاری دوازدهمین دوره‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری باقی مانده‌است، و صحنه‌ی این رقابت، از همیشه مبهم‌تر است: آرایش نیروها چندان روشن نیست، و صف‌بندی جناح‌ها تیره‌وتار است؛ آن‌چنان که حتا چندان روشن نیست شانس چه‌کسی برای پیروزی از همه بیش‌تر است. در این نوشته می‌کوشم پرتویی بر صحنه‌ی مبهم انتخابات بیافکنم، تا بتوانیم پدیده‌های آن را بهتر ببینیم و فهم کنیم.

احتمالاً اصلی‌ترین واقعیتی که بتواند کمک‌حال تحلیل‌مان باشد، موضوع نوظهور «کاندیدای پوششی»ست؛ مفهومی که تا پیش از این انتخابات، کم‌تر از آن شنیده‌بودیم. از ابتدا و، با نام‌نویسی و تأیید صلاحیت توأمان روحانی و جهان‌گیری، از یک‌سو، و رییسی و قالی‌باف، از سوی دیگر، روشن شد هریک از دو جناح اصلی سپهر سیاسی کشور، با دو نام‌زد در انتخابات شرکت می‌کنند؛ حتا بقایی نیز، اگرچه در ابتدا منفرد بود، اما در روز نام‌نویسی، با نام‌نویسی قابل‌انتظار احمدی‌نژاد تشکیل یک تیم داد ـــ درباره‌ی چرایی نام‌نویسی این دونفر، ردصلاحیت‌شان، و تحلیل واکنش‌شان به‌این امر، در فرصت دیگری باید نوشت.

توجیه رسانه‌های حامی هر دو جناح، خصوصاً حامیان روحانی، این بود که کاندیدای پوششی تمهیدی برای عمل‌کرد بهتر در مناظره‌هاست، و در پایان رقابت‌ها، یکی از نام‌زدهای این دو تیم به‌سود دیگری کنار می‌رود؛ در حالی که بعداً معلوم شد دست‌کم در تیم رییسی ـ قالی‌باف قرار نیست کسی به‌سود دیگری کنار برود. صرف‌نظر از دو کاندیدای فرعی این نزاع (میرسلیم و هاشمی‌طبا، که یادآور حضور شگفت‌انگیز غرضی در انتخابات گذشته‌اند)، عمل‌کرد جهان‌گیری در مناظره‌ی نخست آن‌چنان چشم‌گیر بود، که حتا در ادعای کناره‌گیری او به‌سود روحانی شائبه پدید آورد؛ خصوصاً آن‌که جهان‌گیری، البته با وجود تمجیدها و حمایت‌هایش از روحانی، صراحتاً سبد رأی خود را از روحانی جدا کرد و، در حالی که روحانی خط میانه‌ی دو جناح را دنبال می‌کند، جهان‌گیری رسماً خود را اصلاح‌طلب خواند و، با وجود ممنوعیت مبهم نام‌بردن از رییس دولت اصلاحات در رسانه‌های کشور، از خاتمی یاد کرد. در واقع، عمل‌کرد جهان‌گیری در مناظره آن‌چنان درخشان و، در مقابل، عمل‌کرد روحانی آن‌چنان معمولی و ضعیف بود، که نه‌تنها فرضیه‌ی پوششی‌بودن جهان‌گیری را تضعیف کرد، بلکه حتا این فرضیه را به‌میان آورد که اگر بحث بر سر پوششی‌بودن و کناره‌گیری یکی به‌سود دیگری باشد، گویی این جهان‌گیری‌ست که کاندیدای اصلی‌ست.

اما این همه‌ی ماجرا نیست؛ چنان‌که با وجود اثر قابل‌توجه مناظره در همه‌جای دنیا بر نتیجه‌ی انتخابات، اصل موضوع صندوق رأی است، و برآوردی که جناح‌های شرکت‌کننده در انتخابات از آرائی که در آن ریخته می‌شود دارند. واقعیت این است که کاندیدای پوششی، با وجود تمام آن‌چه رسانه‌ها می‌نویسند و می‌گویند، بیش از هر چیز نشان‌دهنده‌ی آن است که هیچ‌یک از جناح‌های حاضر، احتمال پیروزی نام‌زد موردنظرشان را در دور نخست انتخابات نمی‌دهند، و برآورد قطعی ولی ناگفته‌ی‌شان این است که انتخابات در این دوره به‌مرحله‌ی دوم می‌رود، و این برآوردی نیست که نیازمند دانش و یا بینش ویژه‌ای باشد: حتا نظرسنجی‌هایی که در اختیار همگان قرار دارد نیز، نشان از کاهش شدید محبوبیت روحانی و، البته، شانس اندک رقبای او از جناح‌های دیگر، برای شکست‌دادنش در یک‌مرحله، دارند؛ چه رسد به‌نظرسنجی‌هایی که نهادهای خاص انجام می‌دهند، و قصه‌ی آن‌ها از قُماش دیگری‌ست.

فضایی که در انتخابات ۹۲ روحانی را به‌پیروزی رساند، بیش از هر چیز حاصل زمینه‌چینی برای مذاکراتِ منتج به‌برجام بود، که بیرون از چارچوب رسمی دولت دهم، در جریان مذاکرات مستقیم با ایالات متحد انجام شده‌بود؛ به‌عبارت دیگر، روحانی برآیند خواست مردم برای «چرخش توأمان چرخ‌های سانتریفیوژ و زندگی‌های‌شان»، و خواست نظام برای حل معضل هسته‌ای بود ـــ او تنها شخصی بود که می‌توانست نقطه‌ی تلاقی این دو خواست باشد؛ تنها شخصی که این نیاز دوسویه را پدیدار و برجسته کرد، و روی آن مانور داد، و تنها شخصی که پیشینه‌ی قابل‌قبولی در مذاکرات هسته‌ای داشت؛ و این تلاقی خود را بیش از هر چیز در این نشان داد که با فاصله‌ی اندکی از شروع به‌کار دولت روحانی، مسئولیت کامل پرونده‌ی هسته‌ای، از دبیرخانه‌ی شورای عالی امنیت ملی، به‌وزارت امور خارجه محول شد.

اما این فضا هم‌اینک تا حد زیادی کم‌رنگ شده‌است و، اگرچه بنای نظام هم‌چنان بر این است که برجام را دقیقاً اجرا کند (چنان‌که هیچ‌یک از نام‌زدها اصلاً در این‌باره حرفی نمی‌زند و، به‌عنوان مثال، شخصی چون سعید جلیلی، اصلاً نام‌زد نمی‌شود)، اما اکنون هم ملت و هم نظام نیازمند شخصی نیستند که مسئله‌ی هسته‌ای را حل کند؛ بلکه می‌خواهند شخصی روی کار باشد که برجام را موبه‌مو اجرا کند، و معضلات ناشی از تحریم‌ها و مسائل دیگر را حل کند ـــ روشن است که چنین شخصی ضرورتاً روحانی نیست؛ لذا شانس او برای پیروزی یک‌مرحله‌ای شدیداً افت می‌کند، و این افت، در کنار کاهش محبوبیت وی، راه‌کار کاندیدای پوششی را پدید می‌آورد؛ کاندیدایی که آن‌چنان درخشان عمل می‌کند که نه‌تنها آراء ریخته را جمع می‌کند، بلکه مانع از این هم می‌شود که محبوبیت روحانی بیش از این سقوط کند.

در جناح مقابل نیز، محافظه‌کاران می‌دانند نه رییسی و نه قالی‌باف، با تمام شعارهای عجیب‌شان از منظر علم اقتصاد، نمی‌توانند حائز اکثریت مطلق آراء مردم شوند؛ سبد رأی قالی‌باف آن‌چنان متزلزل است که از ۸۴ بدین‌سو نتوانسته او را به‌ریاست‌جمهوری برساند؛ رییسی هم چونان هندوانه‌ی دربسته‌ای‌ست که صداهای خوش‌آیندی از درون آن به‌گوش نمی‌رسد و، خصوصاً، بی‌توجهی او به‌منصبی معنوی که در آن می‌باید مشغول خدمت به‌زائران حضرت رضا (روحی فداه) باشد، و رقابت سیاسی‌اش برای دست‌یابی به‌یک مقام دنیوی، قطعاً بخش مهمی از رأی‌دهندگان به‌محافظه‌کاران را دل‌سرد می‌کند.

لذا محافظه‌کاران نیز سازوکار نحیف ولی پرسروصدای جمنا را در مُحاق می‌گذارند، و تن به‌کاندیداتوری هم‌زمان رییسی و قالی‌باف می‌دهند؛ بدین‌ترتیب، دو تیم در این صحنه مقابل یک‌دیگر صف‌آرایی می‌کنند، تا در شرایطی که هیچ‌یک از دو تیم نمی‌تواند پیروز یک‌مرحله‌ای انتخابات باشد، هریک از بازی‌کنان دو تیم، بتواند ریزش آراء کاندیدای دیگر تیم را جذب خود کند، تا رقابت مرحله‌ی دوم هم‌چنان میان دو تیم باشد، نه این‌که دو عضو یک‌تیم به‌مرحله‌ی بعد بروند: جهان‌گیری جذب‌کننده‌ی آراء ریخته‌ی روحانی‌ست، و با برپاکردن شور در مناظره، می‌خواهد حتا پای ناراضیان اصلاحات را نیز به‌صندوق بکشاند؛ قالی‌باف و رییسی نیز، هم‌گام با یک‌دیگر ضعف‌های‌شان را جبران می‌کنند.

بدین‌ترتیب، کاندیدای پوششی کلید حل معمای صحنه‌ی انتخاباتی‌ست که بیش از همیشه مبهم است؛ انتخاباتی که یکی از مهم‌ترین انتخابات‌های تاریخ معاصر ایران است، و نتایج آن بسیار دیرپا خواهدبود: رییس‌جمهوری که از این انتخابات پیروز بیرون آید، نقش مهمی در تحولاتی خواهدداشت که تا پایان سده‌ی ۱۴ خورشیدی در ایران به‌وقوع خواهدپیوست.

۰ نظر ۱۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۴۴
محمدعلی کاظم‌نظری