واژه

سوگند به واژه، و آن‌چه واژه می‌سازد

واژه

سوگند به واژه، و آن‌چه واژه می‌سازد

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

سر ناهار داشتم توییترم را بالا و پایین می‌کردم، که دیدم یکی «کتاب‌خانه‌ی ملی کودکان و نوجوانان ایران» را معرفی کرده. با ذوق بسیار وب‌سایت‌شان را باز کردم، و دیدم شماره‌ی اول «کیهان‌بچه‌ها» را هم گذاشته‌اند؛ سال ۱۳۵۵!

مجله را بلعیدم، و کم مانده‌بود های‌های گریه کنم. یاد روزهای شیرین کودکی‌ام افتادم که لحظه‌لحظه‌اش خوشی و شادی بود. برخلاف بچه‌های هم‌سن‌وسالم، که دوست داشتند بزرگ شوند، یادم می‌آید که هیچ دوست نداشتم بزرگ شوم؛ اگرچه تک‌مضراب‌هایی می‌زدم که می‌خواهم بروم اداره، ولی وقتی می‌دیدم که بزرگ‌ترها کار دارند و باید کارهایی را انجام دهند که دوست ندارند و خسته می‌شوند و نمی‌توانند بازی کنند و کتاب بخوانند و برقصند و شاد باشند، زود منصرف می‌شدم.

خیلی وقت‌ها واقعاً فکر می‌کردم قرار نیست بزرگ شوم، اما نمی‌دانستم زمان با کسی شوخی ندارد؛ درکی از گذر زمان نداشتم ـــ الآن که گذر زمان را با گوشت و استخوانم لمس می‌کنم، متوجه ملال «بزرگ‌سالی» می‌شوم، و زجر می‌کشم که چه‌گوهری از دستم رفته.

حالا که کیهان‌بچه‌ها را دیدم، یاد زمانی افتادم که مادربزرگم زنده بود و در خانه و حیاط باصفای‌شان، که امروز یک‌آپارتمان چهارطبقه آن را دفن کرده‌است، تک‌وتنها هر کاری دوست داشتم می‌کردم: کتاب می‌خواندم، با مجله و روزنامه خودم را خفه می‌کردم، با پدربزرگم که امروز بیمار و ناتوان شده‌است به‌گردش و تفریح می‌رفتم، و دست‌آخر هم دست‌پخت خوش‌مزه‌ی «مامانی» را می‌خوردم و زیر باد کولر تخت می‌خوابیدم؛ نه فکر و خیالی داشتم و نه دغدغه و مسئولیت و وظیفه‌ای ـــ عشق دنیا را می‌کردم؛ نه مثل حالا، که لب‌ریز از فکر و خیال‌ام و، به‌جای آن ناهارهای لذیذ، کاهو و گوجه و خیار را هم می‌زنم و تندتند می‌خورم، تا مبادا از کار عقب بیافتم.

آن همه خوبی و خوشی کجا رفت؟ فکر می‌کنم اگر بهشتی در کار باشد، لابد پُر از شادی‌های صمیمی و دوست‌داشتنی‌ست؛ آن هم بعد از این‌که درک گذر زمان را از آدم گرفتند، و دوباره او را برگرداندند به‌کودکی ـــ جهنم هم همین‌جاست؛ با کار مزدی بی‌وقفه، درون مناسباتی که تنها یک‌چیز را اصیل می‌داند: پول!

۰ نظر ۱۲ تیر ۹۷ ، ۱۷:۵۲
محمدعلی کاظم‌نظری