واژه

سوگند به واژه، و آن‌چه واژه می‌سازد

واژه

سوگند به واژه، و آن‌چه واژه می‌سازد

طبقه بندی موضوعی

«دختران خیابان انقلاب»: آن‌چه من فکر می‌کنم

دوشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۳۹ ب.ظ

چندی پیش، زنی در خیابان انقلاب تهران روسری سفیدی را بر سر چوبی برافراشت؛ چند زن دیگر نیز، امروز (۹ بهمن ۱۳۹۶) این کار را تکرار کردند ـــ لابد همگی در اعتراض به‌حجابِ قانوناً الزامی، و نه آن‌گونه که دوستان می‌خوانند، «حجاب اجباری». در همه‌ی موارد، شبکه‌های اجتماعی و، خصوصاً، توییتر، آکنده از تصاویر این روی‌دادها شد: عده‌ای حتا تصویر نمایه‌ی‌شان را به‌تصویری از روی‌داد نخست اختصاص دادند، و عده‌ی پُرشماری نیز، در ستایش شجاعت و مطالبه‌گری و پیش‌روبودن این زنان نوشتند؛ من اما می‌خواهم درباره‌ی واپَس‌گرایی مستتر در این قبیل حرکات، که از قُماش «آزادی‌های یواشکیِ» ابداعی مسیح علی‌نژاد هستند، چندخطی بنویسم.

روشن است که این زنان خواستار الغاء الزام قانونی حجاب هستند، با اعتراضی در غایت سادگی و اثرگذاری به‌این مقرره‌ی قانونی، که از فضای عمومی شبکه‌های اجتماعی نیز به‌خوبی در بیش‌تر دیده‌شدن تغذیه می‌کند؛ به‌این علت ساده که حرکت پُرشور و خط‌شکنی به‌نظر می‌رسد، که با بنیادی‌ترین احساسات انسانی هم‌خوانی دارد: یک‌زن تنها، که پرچمی ساخته‌شده از پوششی «اجباری» را چونان پرچمی در اعتراض به‌این «اجبار» به‌اهتزاز درآورده‌است، و یکه‌وتنها در برابر ظلم‌وستم ایستاده‌است ـــ وَه که چه تصویر پُر آب چشمی!

واقعیت اما چیز دیگری‌ست؛ این‌جا باید گریزِ ظاهراً نامربوطی به‌یک ماجرای دیگر بزنم: «دِه‌کده‌ی امید»، که احتمالاً می‌دانید ماجرای آن از چه‌قرار است: یکی از چهره‌های دانش‌گاهی عامی، با اعلام شماره‌حسابی جهت گردآوری کمک‌های مردمی برای تأمین «نیازهای اولیه»ی زلزله‌زدگان کرمان‌شاه، مقادیر ظاهراً هنگفتی پول را جمع کرد، ولی بعداً اعلام کرد می‌خواهد آن را صرف ایجاد یک‌دِه‌کده‌ی «منطبق بر اقتضائات توسعه‌ی پای‌دار» کند ـــ در این میان، چند کودک خُردسال در اثر سرمازدگی به‌خاطر فقدان ملزومات اولیه‌ی زندگی جان سپردند؛ رحمةالله علیهم.

صرف‌نظر از وجوه حقوقی و یا حتا کیفری این قضیه، که آیا اقدام ایشان مصداق «خیانت در امانت» هست یا خیر، آن‌چه مهم است از این قرار است: انسانی که نیازهای اولیه‌اش برآورده نشده‌است، اصلاً نمی‌تواند به‌هیچ چیز دیگری فکر کند؛ سهل است: سخن‌گفتن از احداث کتاب‌خانه، در شرایطی که شکم‌ها گرسنه و تن‌ها سرمازده است، نه‌تنها معنای مشخصی ندارد، که دالّ بر چیز مهم‌تری‌ست: گوینده‌ی چنین سخنانی، درکی از اقتضائات زندگی انسانی در شرایط پسازمین‌لرزه‌ی کرمان‌شاه ندارد، زیرا شکمش به‌اندازه‌ی کافی سیر هست، که بتواند به‌چیزهایی غیر از گرسنگی و تشنگی بیاندیشد.

جریان «دختران خیابان انقلاب» هم مشابه همین است: آن‌ها مطالبه‌ای به‌نام «آزادی پوشش» را دنبال می‌کنند که از «حق [ادعایی] بر تن» مشروعیت می‌گیرد؛ حقی که در فلسفه‌ی سیاسی لیبرالی شناسایی شده‌است و، لزوماً، مبتنی بر حقیقت نیست: اصولاً می‌توان اثبات کرد هیچ حقی ذاتی/طبیعی/واقعی/عینی/حقیقی/جهان‌شمول نیست، و همه‌ی حق‌هایی که برای بشر ادعا می‌کنند، اعتباریاتی‌اند که به‌عنوان مفاهیمی بین‌الأذهانی ساخته شده‌اند، و ابداعاتی انسانی‌اند، که بشر، در هر دوره از تاریخ حیات خود، برای آن‌که بتواند زنده بماند و تکامل یابد، ناگزیر از اختراع‌شان بوده‌است.

باری؛ مشکل من با چنین حرکت‌هایی این پرسش است: آزادی پوشش مطالبه‌ی چند درصد از زنان این کشور است؟ برای زنانی که از پرداخت دست‌مزدهایی نابرابر، انواع موانع در زندگی اجتماعی، محدودیت‌های گوناگون ناشی از سنت‌های ازریخت‌افتاده در زندگی خانوادگی، و هزارویک مشکل دیگر رنج می‌برند، این‌که بتوانند هرطور که می‌خواهند لباس بپوشند مطالبه‌ی چندم است؟ برای انبوه زنانی که ربطی به‌طبقه‌ی متوسطِ برخوردارِ شهری ندارند، کدام مطالبه در اولویت است: آزادی پوشش، یا پرداخت دست‌مزدهای منصفانه؟

پی‌آمد چنین حرکت‌هایی چیست؟ بلندگوی پُرسروصدایی که زنان این طبقه در کنار دیگر امکاناتی که دارد از آن برخوردار است، کاری می‌کند که مطالبه‌ی پوشش آزادانه تبدیل به‌تنها و یا مهم‌ترین مطالبه‌ی زن ایرانی شود؛ هرکس هم که خواستار مطالبه‌ای جز این شود، نه‌تنها صدایی نخواهدداشت، که حتا ممکن است با طَرد هم روبه‌رو شود ـــ در حالی که مطالبات دیگر به‌روشنی مطالباتی مترقی‌ترند و، در عین حال، برآورده‌کردن‌شان بسیار دشوارتر است: «دختر خیابان انقلاب» در نهایت آزاد شد، ولی پهلوان شجاعی که خواستار پرداخت دست‌مزدهای معوق کارگران شرکت کِشت‌وصنعت هفت‌تپه شده‌بود به‌سختی از قتل گریخت و، از این گذشته، خیلی زود هم به‌فراموشی سپرده شد، و هیچ «هَش‌تَگی» هم برایش ساخته نشد؛ واضح هم هست: شبکه‌ی رسانه‌های متنوع اجتماعی و جز آن تُیول طبقه‌ی متوسط برخوردار شهری است، و ربطی به‌کارگران و شکم‌های گرسنه ندارد.

در نتیجه‌ی این فرآیند، تنها مطالبات «لیبرالی» این طبقه است که شنیده می‌شود، و گام‌به‌گام پیاده هم می‌شود (در شهری چون تهران، واقعاً پوشش زنان مطابق با شرایط قانونی آن است؟)؛ مطالباتی بی‌خطر و فرعی، که اجرای‌شان سبب به‌حاشیه‌راندن دیگر مطالبات می‌شود، و آن‌ها را نامربوط جلوه می‌دهد. مطالبات دیگر، که صِبغه‌ای شدیداً اقتصادی دارند، در مقایسه با خواسته‌ی آزادی پوشش، خطرناک‌اند؛ زیرا مستلزم ایجاد دگرگونی‌هایی ریشه‌ای در مناسبات حاکم‌اند، در حالی که مطالبه‌ی آزادی پوشش با هر نوع حکم‌رانی‌ای ـــ از جمهوری تا اُلیگارْشی ـــ سازگار است؛ زیرا مغایرتی با منافع طبقه‌ی حاکم ندارد، و می‌تواند دست‌آویزی برای همه‌ی انواع حاکمان هم باشد، تا با برآوردن آن، چهره‌ای مترقی از خود به‌نمایش بگذارند.

چنین است که عمیقاً با «دختران خیابان انقلاب» و حامیان رسانه‌ای و غیررسانه‌ای‌شان مخالف‌ام؛ آن‌ها، دانسته و یا نادانسته، در نمایشی بازی می‌کنند که در آن، برآوردن مطالبه‌ای ظاهراً پیش‌رویی را درخواست می‌کنند، ولی در واقع با برجسته‌کردن مطالبه‌ای فرعی، از مطرح‌شدن مطالبات اصلی زنان جلوگیری می‌کنند، تا چفت‌وبست مناسبات ظالمانه‌ای که در ابعاد گوناگونی وجود دارد، سفت‌تر شود.

۹۶/۱۱/۰۹
محمدعلی کاظم‌نظری

نظرات  (۴)

اشکال اول اینکه این اصلی و فرعی کردن شما هم از همان اعتباریات است. چه کسی گفته مطالبه "پرداخت دست‌مزدهای نابرابر" بیش از حجاب اجباری مطالبه زن ایرانی است؟ چند درصد زنان ایران کار میکنند که دستمزدی بگیرند که نابرابر باشد؟ اشکال دوم این است فکر میکنید یک طبقه وظیفه دارد به جای مطالبات خودش مطالبات دیگران را مطالبه کند. طبقات مطالبه "دارند"، بنا به وظیفه مطالبه نمیکنند. اشکال سوم این است که فکر میکنید این مطالبات از هم جدا و بی ارتباطند. کسی که پوشش را برای خودش نتواند تعیین کند، از پس دستمزد برابر و حقوق مدنی یکسان برنخواهد آمد. اتفاقن بعید نیست همینها که پوشش آزاد میخواهند همانها هستند که کار میکنند و در جای خود برای دستمزد برابر هم فریاد میزنند. 
البته شکر خدا که بلاخره سوزنی هم به سنت خورد و چیزی از مدرنیته "خوب" تلقی شد. (همین حقوق برابر) 
پاسخ:
من مطابق تشخیصم از آن‌چه پی‌گیری‌اش به‌منافع ملی ایران بیش‌تر کمک می‌کند اعتراضم را به‌این حرکت ابراز کردم؛ اتفاقاً اصلاً انکار نمی‌کنم که ممکن است برخی برداشت دیگری داشته‌باشند، و اعتراضم هم به‌همین برداشت دیگر آن‌هاست. پی‌رو همین برداشت، می‌گویم این‌که مطالبات طبقه‌ی متوسط برخوردار شهرنشین به‌جای مطالبات همه قالب شود، مغایر منافع ملی ماست.
من یک‌بار گفته‌بودم همین که می‌توانیم مدرنیته را نقد کنیم هم زاده‌ی مدرنیته است. :)
"این‌که مطالبات طبقه‌ی متوسط برخوردار شهرنشین به‌جای مطالبات همه قالب شود، مغایر منافع ملی ماست."

با این کاملن موافقم.
کدام حق است که اعتباری نیست؟
اعتباری بودن حقی دلیل بر نبودن آن است؟
حتی آن مزدی که برای آن سینه چاک می کنید، ناشی از به "حق [زعم شما ادعایی]مالکیت" است. 
هضم این منطق فکری برای من محال است که چون عده ای در نابرابری اقتصادی به سر می برند، بقیه دیگر باید از هرگونه حق خود صرف نظر کرده، لال شوند. از اهمیت برابری اقتصادی هیچ کس غافل نیست اما حق تعیین سرنوشت، حق بر آزادی تن، حق بر داشتن محیط زیست سالم، حق بر دادرسی عادلانه، حق بر دسترسی به آموزش و تمام حق های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و جمعی را ذبح کنیم که آقایانی می خواهند رویای جامعه ی منهای فقر خود را عملی کنند!
تا آنجا که مطالعات تاریخی من قد می دهد، جامعه ی منهای فقر نداشته ایم و این یعنی تا ابد شما می خواهید بدین سبب که فقر وجود دارد، تمام حق های دیگر بشر را از او سلب کنید.
کدام حق است که اعتباری نیست؟
اعتباری بودن حقی دلیل بر نبودن آن است؟
حتی آن مزدی که برای آن سینه چاک می کنید، ناشی از به "حق [به زعم شما ادعایی]مالکیت" است. 
هضم این منطق فکری برای من محال است که چون عده ای در نابرابری اقتصادی به سر می برند، بقیه دیگر باید از هرگونه حق خود صرف نظر کرده، لال شوند. از اهمیت برابری اقتصادی هیچ کس غافل نیست اما حق تعیین سرنوشت، حق بر آزادی تن، حق بر داشتن محیط زیست سالم، حق بر دادرسی عادلانه، حق بر دسترسی به آموزش و تمام حق های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و جمعی را ذبح کنیم که آقایانی می خواهند رویای جامعه ی منهای فقر خود را عملی کنند!
تا آنجا که مطالعات تاریخی من قد می دهد، جامعه ی منهای فقر نداشته ایم و این یعنی تا ابد شما می خواهید بدین سبب که فقر وجود دارد، تمام حق های دیگر بشر را از او سلب کنید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی