چندسال پیش، که پیکر شهدای غواص عملیات کربلای چهار بهآغوش مادر میهن بازگشت، مردم گویی دوباره با شهدایشان آشتی کردند: استقبال از پیکرهای پاک شهدا چنان پرشور بود که همهی ملت را متحد کرد و، بهگواهی دیدگان و گوشهای خودم، در مراسم تشییع پیکرهای پاک این شهدای دستبستهی مظلوم، معدود شعارهای هدفمندِ جناحی ِ حاشیهای، خریداری نمییافت (بگذریم که برخی مقصران اصلی شکست فاجعهبار کربلای چهار، از نمد رشادت بزرگمردان رزمنده برای خود کلاهها دوختند). اکنون بهنظر میرسد شهادت محسن حُجَجی (رضوانالله علیه) چنین اثری بر جای گذاردهباشد؛ او یکتنه بار مظلومیت شهدایی را بهدوش میکشد، که برای منافع ملی ایران میجنگند، ولی در میهنشان غریبهاند.
چهشرایطی سبب میشود یک ملت بهقهرمانان خویش چنین بیاعتنا باشد؟ همهجای دنیا چنان قهرمانان جنگیشان را، که تجلی عالیترین احساسات ملیشان هستند، تکریم میکنند، که زبان از توصیف قاصر است؛ آمریکاییها، که ید طولایی در تجاوزگری دارند، در سینما و ادبیاتشان، مثلاً در «تکتیرانداز آمریکایی (American Sniper)»، و یا «سِتیغ هَکساوْ (Hacksaw Ridge)»، چنان تصویر قدیسگونهای از تجاوزگری و سربازان متجاوزشان عرضه میکنند، که آدم در بدیهیات هم تردید میکند، و بهایالات متحد حق میدهد کشورهای دیگر را بهتسخیر خود درآورَد، و یا آنها را عرصهی تاختوتاز خود کند. در ایران اما، با بیتدبیریهای حاکمان، که شهدا را مِلکِ طِلق ِ خود میدانند، و انواع بهرهبرداریها را از ایشان میکنند، وضع متفاوت است؛ ملت با قهرمانانی قهر است که همهروزه وسیلهی تحقیر مزوّرانهی او قرار میگیرند: «شهدا از حجاب شما ناراضیاند»؛ «شهدا از برگزاری کنسرت ناراضیاند»؛ «شهدا از وفور ماهواره ناراضیاند»؛ «شهدا از بازی دو فوتبالیست با یک تیم اسرائیلی ناراضیاند»؛ «شهدا از حضور زنان در ورزشگاهها ناراضیاند»؛ و بههمین ترتیب.
وضع در مورد شهدایی که بهغلط «مدافع حرم» خوانده میشوند بدتر هم هست: اینان در جنگی حاضرند که کیان این مُلک را آماج خود کردهاست، ولی با راهبرد تبلیغاتی ـ سیاسی کلانی که برای جلوگیری از فشارهای جهانی در پیش گرفتهشد، مقامات عالیرتبه گفتند حضور ایران در سوریه و عراق صرفاً «مستشاری»ست، و پیادهنظام ایران برای دفاع از حرم اهلبیت در آنجا میجنگد؛ نتیجه این شد که فرصتطلبان و دشمنان این آبوخاک بهآسانی جولان دادند که «پول مملکت در حال هزینهکردن در عراق و سوریه است، صَرف توسعهطلبی نظام میشود، و سوریه دُکانی برای درآمدزایی نیروهای نظامیست». در حالی که واقعیت جز این است، و آن راهبرد کلان که بِدان اشاره کردم، اجازهی استدلالکردن بهمقامات نمیدهد؛ سایرین هم لابد مشغول پرداختن بهامور مهمتری هستند.
اگرچه ممکن است نظامیان و افراد غیرنظامی داوطلب حضور در سوریه و عراق، انگیزههای دینی قدرتمندی از این حضور داشتهباشند، واقعیت آن است که حضور نظامی ایران در این دو کشور، حضوری راهبردیست، که نظم منطقهای خاورمیانه آن را اقتضاء میکند: وقتی دشمنان قسمخوردهی این آبوخاک، که دشمنیشان با ما ریشههای بسیار دیرینهای دارد، کیلومترها دورتر از مرزهایمان، در حال ضربهزدن بهمنطقهی نفوذمان هستند و، از این رهگذر، در واقع مشغول جنگ با ایراناند و، وقیحانه، حتا سخن از این میگویند که بهدنبال کشاندن جنگ بهدرون مرزهای ایران هستند، اکتفاء بهدفاع در مرزهای سیاسی پذیرفتهشدهی فعلی، شدیداً دور از عقلانیت است.
ایران، بهدرستی، در مرزهای مناطق نفوذ خود، مشغول دفاع از هستی خود در برابر تعرض دشمنان است؛ این دفاع، نه تجاوزگریست، و نه جای شرمساری دارد: اینکه سوریه و عراق جبههی دفاعی ماست، واقعیتی نیست که نیازمند مُحاجّه باشد؛ ما از عراق و سوریه دفاع میکنیم، چون عرصهی نفوذ ماست، و اکنون زیر شدیدترین حملههاست. پاکترین گُلهای این مملکت، خانواده و هستونیستشان را پشت سر گذاشتهاند، جانشان را فدای هستی ایران کردهاند، و سرهای بریدهیشان را نثار این آبوخاک کردهاند، که ایران بماند ـــ این، مایهی مباهات است، و فعالانه باید از آن دفاع کرد؛ نه اینکه خجولانه بهجولان مُشتی کفتار وطنفروش در اینسو و آنسو بنگریم، که همهچیزشان را بهدلارهای کثافت «بنیاد دفاع از دموکراسیها» و غیر ِ ذالک میفروشند.
پینوشت ۱: من از مذاکره بهموازات دفاع نظامی دفاع میکنم؛ منتها باید توجه داشت که با دستان خالی نمیتوان مذاکره کرد ـــ پیشرَویهای ایران در نبرد با حرامیان داعش و جبهةالنصرة سبب شد وزیر امور خارجهی سعودی بهمصافحه با وزیر امور خارجهی ایران بشتابد.
پینوشت ۲: این گفتوگو با همسر شهید حُجَجی را بخوانید، و بر مظلومیت او بگریید.