تقریباً در سالروز ترور یکی دیگر از شخصیتهای هستهای ایران، یکی دیگر از شخصیتهای این برنامه و، احتمالاً، مهمترینشان را ترور کردند؛ معلوم هم هست که بهاحتمال زیاد کار اسرائیل بوده، که ید طولایی در این جنس فعالیتها دارد: از ربودن آدولف آیْشْمَن برای محاکمه در اسرائیل و ارسال جاسوسی بهنام اِلی کوهِن بهسوریه که تا نامزدی وزارت دفاع این کشور هم پیش رفت، تا همین امروز، کشوری که از هر سو آماج دشمنیست، اگر چنین رویکردی در پیش نگیرد، سالها پیش ـــ واقعاً ـــ از صحنهی روزگار محو میشد.
این ترور، بهمانند ترور فرماندِه سپاه قدس، بیش از هر چیز مایهی ننگ است؛ بهمانند ترور قبلی، که با اطلاع بینقص از مسیر حرکت و جزئیات و زمانبندی دقیق سفر قاسم سلیمانی بهعراق صورت گرفت، در این ترور هم، اطلاع دقیق از مسیر بازگشت محسن فخریزاده از سفر شمال، لابد بیتوجه بهمحدودیتهای تردد، که بههمین خاطر همراهانی هم داشتهاست، با یک وانت پُر از مواد منفجره، که معلوم نیست چگونه قاچاق شده و بهاین نقطه رسیدهاست، سبب شد عملیات کاملاً بینقص اجراء شود.
برخلاف نمونهی تایلندی، که سهنفر «تاجر» برای ترور دیپلماتهای اسرائیلی اقدام کردند، ولی علاوه بر آنکه از تصاویر کامجوییشان در عشرتکدهای در پاتایا لو رفتند، یکجفت پا هم گذاشتند بهیادگار در تایلند بماند، و با ماسک و کلاه نقابدار و دروغپردازی رسمی، با یک محقق استرالیایی ـ بریتانیایی تاخت زدهشدند، تا بیش از این رسوایی بهبار نیاید؛ دستآخر هم معلوم نشد این بندهی خدا که اینجا زندانی بود واقعاً جاسوسی کردهبود، یا صرفاً چون دوستپسر اسرائیلی داشت مدتی را در سیاهچال گذراند.
واقعیت آن است که وقتی ماجرای مضحکی مانند «مستعان ۱۱۰» پیش میآید، که رسواییاش تا نفر اول یکی از دو نیروی نظامی این مملکت را هم در بر میگیرد، بدون آنکه مقامی از کار برکنار شود، و یا اینکه استعفایی ـــ وَلو نمایشی ـــ صورت گیرد، وقوع چنین ترورهایی دور از ذهن نیست؛ نظیر همین ماجرا را در جریان حمله بهتأسیسات نظنز هم مشاهده کردیم: وقتی در پاسخ بهتخریب بخشی از این تأسیسات، تصمیم میگیرند کل تأسیسات را بهزیر کوه منتقل کنند، یعنی حمله بهاین تأسیسات نه از طریق خرابکاری و یا عملیات رایانهای، که از هوا روی دادهاست؛ این یعنی یک پرنده ـــ پَهْپاد یا موشک یا جنگنده ـــ بدون آنکه صدایی از پدافند کشور دربیاید، تا عمیقترین نقطهی خاک ایران نفوذ کرده، و عملیاتش را با موفقیت بهانجام رساندهاست.
این هم مایهی ننگ است؛ ولی تنها چیزی که شاهدش هستیم، لافهاییست که هر روز ابعاد باورنکردنیتری پیدا میکنند، و شاعرانهتر میشوند؛ نظیر همان برخوردی که فتحعلیشاه قاجار، در هنگام امضاء قراردادی که ایوان پاسکوویچ انشاء کردهبود، در پیش گرفت: «کِشَم شمشیر مینایی، که شیر از بیشه بگریزد؛ زنم بر فرق پسکوویچ، که دود از پطر برخیزد» و، البته، قرارداد را امضاء کرد، زمینها را داد، رشوهها را گرفت، و بهحرمسرا برگشت. در هنوز بر همان پاشنه میچرخد؛ چیزی عوض نشدهاست، و همهچیز بر همان نَمَط است که بود ـــ انتشار دستورالعمل طب سنتی، برای مقابله با کرونا؛ در حالی که جهان مشغول پیشخرید واکسن این بیماریست.
در فقدان هرگونه کار واقعی و عینی، در غیاب امکان هرگونه تأمل در خصوص مسائل اصلی، تنها چیزی که سیطره مییابد، منطقیست که سدههاست حکمفرماست: «منطق منبر»؛ همان که سبب میشود هر ایرانی یک متخصص، و هر متخصص صرفاً یک سخنپرداز قهار باشد، نه بیشتر. در شرایطی که کشور با مسائلی بنیادین دستوپنجه نرم میکند، که امکان بقاء و حیات تمدنی ایران را در معرض جدیترین تهدیدها قرار دادهاست، بحث از «حجاب اجباری/اختیاری» هنوز میتواند جنجال برپا کند، و راهکار اندیشمندان و دانشمندان و نیروهای پای کار و کارشناسان ذیصلاح برای کاهش رشد جمعیت ایران بهکمتر از یکدرصد، آسانگرفتن ازدواج از سوی خانوادههاست.
منطق منبر، منطق سِیر در هپروت است؛ لفاظی جاندار و هیاهوی بسیار برای هیچ؛ صحبت در مورد هر موضوع باربط و بیربط؛ تلفیق خاطره و تکنیکهای جذب و جلب و نگهداشت مخاطب، بدون هیچ اقدام مشخص ـــ هریک از کسانی که در مثلاً بهترین دانشگاههای این مملکت، در هر کدام از رشتههای علوم انسانی تحصیل کردهاند، ردّ روشنی از منطق منبر را بهعینه دیدهاند: در کلاسی که در هر کشور دیگری باید بهزبان انگلیسی برپا شود و در آن لبههای علم مورد مطالعه قرار گیرد، لبریز از تکرار چندبارهی مکرراتیست که نهایتاً در دورهی لیسانس میتوان یادشان گرفت، با تلفیق ارائهی همین اباطیل از سوی دانشجویان، با چاشنی لاسزدنهای خودمانی.
تعجبی هم ندارد؛ وقتی سامانهی حکمرانی امروز ایران، تنها در دو چیز خبره است، وضعیت نمیتواند چیزی جز این باشد: یکی سخنپردازی و گرمکردن تنور منبر؛ دو دیگر صدور اوامر و نواهی، بیآنکه لزوماً تحقیقی از وضع موجود و ویژگیهای وضع ایدئال صورت گرفتهباشد. این سامانه از دل اندیشههایی درآمده که ربط وثیقی بهواقعیت ندارد، و میتواند تماس تصویری را نهی کند؛ ولی دربارهی نرمافزاری که این تماس را برقرار میکند، ساکت بماند. نتیجهی سیطرهی منطق منبر، در زوال عقلانیت، این است که وزیر کار، با آن هیکل کارفرمایی راستین، بهجای آنکه دربارهی شلاقخوردن یک کارگر حرف بزند، وعدهی انتقام از قاتلان فخریزاده را میدهد.
در پاسخ بهترور قاسم سلیمانی هم چنین منطقی حاکم بود: پس از انبوهی لفاظی تند و تهدیدهای متنوع، با ترسولرز و با چندینوچند واسطه بهآمریکا پیغام دادند قصد نمایش «انتقام سخت» دارند (بگذریم که املاء انگلیسی این عبارت را هم نمیدانستند)؛ وقتی پایگاه خالی را موشکباران کردند، منطق منبر دوباره بهمیدان آمد، و از پُشتهکردن کُشتههای آمریکایی خبر ساخت (بگذریم که بعداً اقرار کردند دروغ گفتهاند)؛ در نهایت اما، آنچه واقعی بود، گندی بود که بالا آمد ـــ اشتباهگرفتن هواپیمای مسافربری با جنگندهی خارجی، و کُشتن تمام مسافران این هواپیما، که عمدتاً ایرانی بودند. منطق منبر آنجا رخ نمایانْد که مسئول اصلی این فاجعه گفت گردنش از مو باریکتر است، هرچه دستور بدهند عمل میکند، و آرزوی مرگ کرده؛ ولی تا همین امروز، قرصومحکم، روی صندلیاش نشستهاست.
در دوران فترت ایرانزمین، که حتماً واجد شرایط امتناع است، تنها منطقی که امکان دارد، همین منطق منبر است، که وقتی امکان تأمل جدی در خصوص مسائل مبتلاءبهمان را از دست دادهایم، موجد ورّاجیهای پوچ و بیحاصل میشود، که داستانی برای اقناع مخاطبان شکل بگیرد، لباسی بر تن برهنهی پادشاه پوشاندهشود، فروپاشی بهتعویق بیافتد، و نمایشی از اقتدار برپا شود، که اشک حضار را درمیآورَد، و از یادشان میبرد که منبر در چهخصوصی برپا شده، و جایگزین چهچیزی شدهاست.
بعداً البته قیمهپلویی هم میدهند، که گریه بیقیمه فتیر است؛ فترتی که از پایان عصر صفوی آغاز شد و، تا فرداهای قابل پیشبینی، تداوم خواهدداشت ـــ از همان زمان که برای دفع حملهی محمود افغان در دربار صفوی آش پختند، و بهجای تمهید سازوبرگ نظامی، دقت کردند شمار گوسفندان مقدس باشند و دختران باکره آش را بپزند تا دفع بلاء شود؛ تا امروز که میخواهند جوری بهیک ترور دقیق و حسابشده واکنش نشان دهند که «کُرکوپشم دشمن بریزد».
پینوشت: تصویر صدر این نوشته، تنها تصویر موجود در وب از محسن فخریزاده (نفر اول از سمت راست) است، که وبسایت رسمی رهبری آن را در تاریخ سوم بهمنماه ۱۳۹۷، بهعنوان یکی از اجزاء گزارش خبری از دیدار مسئولان و محققان ستاد توسعهی علوم شناختی با ایشان، منتشر کردهاست. گزارش را اینجا، و آلبوم تصاویر را اینجا ملاحظه کنید.