ترامپ، تا همیشه تیم یکنفره
اگرچه با انبوه خبرهای ضدونقیض بر من ثابت نشد که دونالد ترامپ واقعاً کرونا گرفته یا نه، و اینکه اگر گرفته وضعیت چقدر حاد بودهاست؛ با این حال، مایلام در حاشیهی این خبرها، و بهبهانهی نوشتن از کتاب جان بولتون ـــ اتاقی که در آن اتفاق افتاد ـــ اندکی در این رابطه تأمل کنم.
این کتاب را بهترجمهی گروهی از مترجمان، بهسرپرستی محمد معماریان، و منتشرشده از سوی انتشارات امیرکبیر، چند روز پیش بهپایان رساندم. نثر شیوا و دقیق بولتون، که در کنار انبوهی شغل دیگر، از وکالت تا عضویت در هیئتمدیرهی شرکتها و لابیهای سیاسی و نقشآفرینی دولتی، دستی هم بر آتش ستوننویسی دارد، کاری کردهاست کتاب بهغایت خواندنی باشد.
و البته که این کتاب بسیار مهم است، و اهمیت آن از اینجا ناشی میشود که روایت نزدیک، بادقت، و بیواسطهای از طرز عملکرد دولت ترامپ و شخص او بهدست میدهد؛ بگذریم که این کتاب، دالّ روشنیست بر اینکه دولت، حتا در ابعاد ایالاتمتحد، چقدر میتواند متأثر از سازوکارهای اداری بیحاصل باشد، که اصلاح آن را احتمالاً ناممکن میسازد.
بولتون در این کتاب نشان میدهد حکمرانی شخصی چون ترامپ، که مانند هر اهل بازار دیگری همهچیز را از دریچهی سودوزیان نقدی و کوتاهمدت میبیند، چطور میتواند سیاست آمریکا را در عرصهی بینالمللی متأثر کند: منطق حکومتداری ترامپ روشن است؛ او میخواهد بهمردم آمریکا بپردازد، و اصل حضور و نقشآفرینی این کشور در هرجای دیگر را بهپرسش میکشد.
از ژاپن و شبهجزیرهی کُره، تا شبهجزیرهی کریمه، تا خاورمیانه، تا آفریقا و، حتا، آمریکای جنوبی، اصلیترین پرسشهای ترامپ اینهاست: «چرا باید آنجا باشیم؟ و اگر قرار است آنجا باشیم، چرا باید هزینهاش را ما (=مالیاتدهندگان آمریکایی) پرداخت کنیم؟». این پرسشها کلیدیاند؛ بیرون از بوروکراسی دولتی، کلیت و تمامی جزئیات این دستگاه پرسشبرانگیز است.
و تمام تصمیمات ترامپ متأثر از همین نگاه است: خروج از عراق، خروج از پیمانها و سازمانهای دوجانبه و چندجانبه، فشار بهکشورها برای تأمین هزینههای دفاع ایالاتمتحد از آنها، و دوری از هرگونه هزینهتراشی از جنس نبردهای نظامی، مانند برنامهای که پس از اسقاط پهپاد آمریکایی از سوی ایران برای حمله بهکشورمان داشتند، ولی در آخرین لحظات ترامپ آن را مُلغا کرد.
از سوی دیگر، از آنجا که ترامپ در دیوانسالاری دولتی جایگیر نشدهاست، بهمانند هر انسان دیگری بهدنبال آن است که رأساً و شخصاً منافع خود را دنبال کند: با رهبران دیگر کشورها طرح دوستی میریزد و، بنا بر این دوستی، روابط خود را با آن کشورها بازبینی میکند و، مهمتر از همه، میخواهد تصویری که از خود بهجا میگذارد، مطلوب باشد.
بهجز اینها، او بهدنبال تضمین انتخاب دوبارهی خود بهریاستجمهوری ایالاتمتحد هم هست؛ برای همین، علاوه بر آنکه در ماجرای اوکراین تلاش میکند حزب دموکرات و جو بایدِن را از راه بردارد، بهعنوان تیمی یکنفره، فارغ از هماندیشیهایی که انجام شدهاست، خود از طریق رسانهی شخصیاش ـــ توییتر ـــ با مردم ارتباط برقرار میکند، و در لحظه تصمیم میگیرد.
میتوان بررسی کرد که رویکرد ترامپ در مجموع بهسود آمریکا، و یا حتا کل دنیا هست یا خیر؛ اما این کار ما نیست: این را رأیدهندگان آمریکایی باید مورد بررسی قرار دهند که میتوانند بر نتیجهی انتخابات اثرگذار باشند؛ ما تنها میتوانیم تحلیل و پیشبینی کنیم و، چنانچه چهار سال دیگر را با ترامپ بودیم، درک کنیم چطور میتوانیم کشورمان را نگه داریم.
نکته البته اینجاست: وزن بوروکراسی مستقل ایالاتمتحد، که عمدتاً فارغ از جابهجایی احزاب و رؤسای جمهور عمل میکند، و نتیجهی رسوب عقلانیتی چندصدساله در دستگاه حکمرانی این کشور است، چندان سنگین است که حتا رویکرد رادیکال ترامپ هم نمیتواند کار زیادی در مقابل آن از پیش ببرد: جابهجایی پارادایمی در دستگاه دولتی بهاین سادگیها صورت نمیگیرد.
در مقابل، در مواردی که بهشخص ترامپ و منافع شخصیاش مربوط میشود، کار بهسادگی توسط خود او پیش میرود: پس از مناظرهای جنجالی، که او نتوانست بهرغم تبلیغات قبلی در خصوص ناتوانی بایدن از پس او برآید، خبر ابتلاء او بهکرونا، و بهبودی فوریاش با بازگشتی مقتدرانه، با برداشتن ماسک با چهرهای برافروخته، تدبیری بود که او را بهگردونه بازگرداند؛ شانس پیروزی او بیشتر شد.
میمانَد ایران؛ کشوری که با فرصتسوزی بهپادرمیانی نخستوزیر وقت ژاپن بهدرخواست شخص ترامپ، و نه دستگاه دولتی، بیاعتنایی کرد، و اکنون نهتنها شخص ترامپ را با خود همراه ندارد، که دستگاه دولتی نیمهمحافظهکار ـ نیمهلیبرال هم، با توجه بهمحاسبات مرسوم روابط بینالملل، با این کشور دچار چالشهای جدیست.
و این استخوان لای زخم، حتا در صورت انتخاب بایدن، که خود یکی از همان اهالی بوروکراسی مستقل و قدرتمند آمریکاست نیز، چندان امکانی برای بیرونآمدن نخواهدداشت؛ مگر در یکصورت، و آن اینکه بپذیریم وضعیتمان عادی شود: نه مانند قدارهکِشها، که مانند بچههای سربهزیر در محله گام برداریم، و بهزندگیمان برسیم.