«آیا یاریکنندهای هست که مرا یاری کند؟»
گاهی فکر میکنم در عزای سیدالشهدا (روحی فداه) چه باید کرد؟ آیا اصلاً عزاداری برای ایشان رواست؟ عجالتاً کاری بهمجموعهی روایی اخلاقی شیعی در این رابطه ندارم؛ مشخصاً دارم بهاین فکر میکنم که واکنش درست بهحماسهای که امام حسین رقم زد چیست؟ سوگواری باید کرد؟ خرج باید داد؟ میخواهم بگویم انتظار امام حسین از ما چیست؟ گریستن؟ نذریدادن؟ لطمهزدن بهخودمان؟ اینها از جمله مسائلیاند که هیچوقت نتوانستهام پاسخی قطعی برایشان بیابم.
امام حسین چرا قیام کرد؟ تاریخ میگوید ایشان بهدنبال احقاق حق خود بود: بهاقتضای مقام امامت، ایشان مکلف بهبرقراری حکومت در زمانی بود که امکان داشت؛ یعنی اگر شرایط بهگونهای بود که میتوانست با برقراری حکمرانی عادلانه، حاکم جائر را کنار بزند و، از این رهگذر، مردمان را هدایت کند، شرعاً مکلف بود چنین کند، و در سال ۶۱ قمری چنین شرایطی وجود داشت؛ از این رو، امام حاضر نشد با یزید بیعت کند، و بهسوی کوفه ـــ اصلیترین پایگاه شیعه در قلب جهان اسلام ـــ حرکت کرد.
خود ایشان تصریح کردهاست که قیامشان برای اصلاح امت پیامبر (صلواتالله علیه) بودهاست، و امربهمعروف و نهیازمنکر. برخلاف آنچه مرحوم احمد قابل بِدان تصریح کردهاست، امام اصلاً بهدنبال فرار نبود، که اگر بهدنبال عُزلتنشینی میبود، بهتر بود بهتوصیهی برادر ناتنیاش ـــ محمد حنفیه ـــ عمل میکرد و، مثلاً، بهیمن میرفت. در مقابل، برخی حرکت مولا را استشهادی دانستهاند: بدینمعنا که ایشان تشخیص داد بقای اسلام وابسته بهبذلجانشان است؛ از این رو، جان و مال و خانواده و هستونیست خود را فدای اسلام کرد.
من با این دیدگاه هم همدلی چندانی ندارم؛ زیرا این دیدگاه، تا جایی که بررسی کردهام، هیچ گواهی در منابع تاریخی ندارد و، از این گذشته، مستلزم علم نامحدود امام است، که کلاماً ثابت نیست. وانگهی، چنین جانفشانیای نیازمند همراهبردن خانواده، و یا هجرت بهکوفه در میانهی حج نبود؛ ایبسا اگر هدف امام حسین چنین شهادتطلبیای بود، موقعیتهای بهتری برای اجرای آن وجود داشت (عجالتاً از این میگذرم که گفتوگوهای امام حسین و عمربن سعد در کربلا، که محتوای دقیق آن را تنها ایندو تن میدانند، بزرگترین دلیل ردّ این مدعاست، که امام اصلاً بهدنبال شهادت بود).
روشن است که امروز اماممان در پردهی غیبت است؛ لذا نمیتوان قیاس دقیقی از این صورت داد که اگر امام حسین امروز حَیّ و حاضر بود، چهانتظاری از ما میداشت: در هنگامهی ظهور حضرت حجت (روحی فداه) نیز، تکلیف شیعیان همان است که در سال ۶۱ بود؛ پِیرَوی از امام ـــ اما اکنون چه کنیم؟ در فِراق ائمه بر مظلومیت یکایکشان اشک بریزیم؟ یا بهاین فکر کنیم که اگر امروز در این دنیا بودند چه میکردند؟ اصلاً شرایط امروز با کدام شرایط قابل قیاس است: سال ۶۱، یا سال ۱۳۲، که عباسیان بهقدرت رسیدند، یا سالهای بعد، که خفقانی بیسابقه بر شیعیان و، در رأسشان، ائمه رفت؟
در این نوشتار کوتاه نمیتوان بهتفصیل بهاین موضوعات پرداخت. متأسفانه هیچگاه نگاهی تاریخی ـ سیاسی بهزندگانی دوازدهامام نداشتهایم؛ یعنی هرگز تلاش نکردهایم تصمیمات ائمه را از دیدی تاریخی بررسی کنیم و، بهعبارت بهتر، بهمجموعهی عملکردشان از زاویهی دیدی بنگریم که همعصرانشان بهآن مینگریستند: برای همین هم هنوز دقیقاً نمیدانیم هدف امام حسین از حرکتی کاملاً سیاسی چه بود (اَمارهی قدرتمند سیاسیبودن حرکت امام، این بود که قاتلانش ابتدا در نماز بهوی اقتدا میکردند؛ یعنی گمان میکردند موضوع آنچنان حاد نیست که بهتعبیر عبیداللهبن زیاد «چنگال قدرت» بهایشان گیر کند؛ وقتی این گمال باطل شد، و رسماً اعلان شد امام حسین یک «باغی»ست، قاتلان در جلبتوجه قدرت از یکدیگر پیشی جُستند، و ذات انسان همین است)؛ از همین رو، بعضاً چنان عارفانه و عاشقانه بهقضیه مینگریم که حیرتآور است؛ چنانکه نمیدانیم چهشرایطی سبب شد امام صادق (سلامالله علیه) بهجای تلاش برای دردستگرفتن زمام حکمرانی، در وضعیتی که این امر با تقریب خوبی در دسترس بود، بهبسط دانش فقهی همت گمارد؛ و نمیدانیم چرا امام رضا (روحی فداه) بهولایتعهدی مأمون عباسی رضایت داد، و غربتی را بهجان خرید که تا همین امروز هم ادامه دارد.
در واقع، درک شایستهای از تصمیمات امامانمان نداریم؛ بهدلایلی تاریخی، تسلط غالیگری چنان بر این سرزمین پُررنگ بودهاست، که اصلاً امکان اندیشیدن بهاین پرسشها را نداشتهایم، تا مقدمات پاسخگویی بهآنها را تمهید کنیم و، شوربختانه، این گرایشها همچنان تشدید میشوند؛ تا جایی که عزاداریهایمان روزبهروز چنان تبدل مییابد، که گاه نمیتوان فارقی میان اقامهی عزا و دیگر مراسم یافت: هیچ خوانندهای هست که شبی یکصدمیلیون تومان دستمزد بگیرد و، در خاتمهی دَهشب مراسم، میلیاردر شود؟ نوای نامیمون «اوس اوس (=حسین حسین)»، طبلهایی با صدای سهمگین، علامتهایی با ابعاد نفسگیر: در میانهی گریه بر ظلم روشنی که کربلا را سیاه کرد، کجا بهاین فکر میکنیم که مولا چرا اینهمه ستم کشید؟
فقرمان در اندیشه تا بِدانجاست که حتا فکر بهستمکشیدن مولا هم بهبیراهه رفتهاست؛ یکبار دیگر این جمله را بخوانیم: «خود ایشان تصریح کردهاست که قیامشان برای اصلاح امت پیامبر (صلواتالله علیه) بودهاست، و امربهمعروف و نهیازمنکر». مراد امام از «اصلاح امت پیامبر» و «امربهمعروف و نهیازمنکر» چه بود؟ آماج انتقاد و اعتراض مولا مردم بود یا حکومت؟ طریقی که امام حسین در آن گام میگذاشت، ادامهی همان مسیری بود که پدرش هم در آن گام برداشتهبود؛ از همان زمانی که چیزی پَستتر از «عطسهی بُز» را پذیرفت، و گفت حق حاکم بر مردم، نصیحت و انتقاد از اوست.
اصلاً همین که امام حسین بهسوی کوفه حرکت کرد، در مدینه نماند، و بهیمن هم نرفت، بهروشنی دلالت میکند که مراد ایشان از «امربهمعروف و نهیازمنکر» چه بود؛ بزرگترین منکرها بهنام دین در حال انجام بود، تعدی و ظلم و خروج از آیینی که خودْ جماعتی را بهواقع اصلاح کردهبود، مکرر در مکرر واقع میشد، و همین شرایط اقتضا میکرد امام حسین برنامهای برای نهی از تباهترین منکرها، که ستمگری باشد، بریزد، و شجاعانه آن را بهموقع اجرا گذارد: روشن است که اصلاح امت پیامبر هم، در آن شرایط، که عِدّه و عُدّهی نسبیای فراهم بود، از همین مسیر میگذشت؛ اگرچه این فرصت دیگر در تاریخ زندگانی امامان تکرار نشد و، لذا، ایشان در وقتهایی که بند بر دستانشان نبود، بهشیوههای دیگری پِیرُوانشان را هدایت میکردند.
اکنون چطور؟ وقتی این سخن از اعماق تاریخ همچنان بهگوش میرسد، که: «همهجا کربلا، و هر زمان عاشوراست»، و قیام مولا خطی در تاریخ کشیدهاست که تا خاتمهی آن دوام دارد، ما کدامسو ایستادهایم؟ شرایطی که امروز تجربه میکنیم، اگر ادعا میکنیم حسینی هستیم، چهالزامی بر ما مینهد؟