در ستایش حسن یزدانی: «خدا بهت عزت بده نازنینپهلوان!»
از آن زمان که «گیرنده»ها سیاهوسفید بود، و گزارشگر ناگزیر از این بود که بگوید نفر سمت راست ایرانیست یا نفر سمت چپ، حتا در مدرسه و با رادیوی کوچک موج کوتاه، از عمق وجودم کُشتی را دنبال کردهام: تجسم عالی مبارزهطلبی، خستهنشدن، ادامهدادن، تا پیروزشدن.
پس از علیرضا حیدری، با آن فُرم آماده و هیکل ورزیده و اندام بههمپیچیده و، البته، چهرهی دلپذیر، که دستی هم بر آتش فلسفهخوانی داشت، کُشتی را بهخاطر کُشتی میدیدم: برای تماشای نابترین صحنههای مبارزهی تنبهتن، که جلوهی آشکاری از زندگی ـــ نبرد برای زندهماندن ـــ است؛ فقط هم کُشتی آزاد (فرنگی زیادهازحد دستوپاگیر است)!
از یکزمانی بهبعد، کُشتیگیر تازهای پیدا شد: حسن یزدانی؛ دلاوری که بهکمتر از ضربهفنی راضی نمیشد. یکی از اقوامش را میشناختم؛ میگفت هر روز بهپاهایش وزنه میبندد و در ساحل ماسهای، میان امواج، چندینساعت در روز میدود. یاد «کاکِرو یوگا» میافتادم: شخصیت محبوبم در «فوتبالیستها»، که خودساخته بود و از دل فقر کَنده بود، تا بالا و بالاتر برود؛ او هم با موجهای دریا مبارزه میکرد ـــ یا در واقع، با خودش.
نشستم بهتماشای کُشتیهای یزدانی؛ مسحور ارادهی خیرهکنندهاش برای پیروزی شدم: اینکه وقتی با آن جهشهای بهقولِ هادی عامل «سبکبار»، بیقرارِ مبارزه وارد تشک میشود، ولی نمیبرد، یا اصلاً وقتی ضربهفنی نمیکند، یا وقتی در وقت قانونی مبارزه با فاصلهی امتیازی کم میبرد، خوشحال نیست؛ دائماً از خودش ناراضیست و با تمام وجود میخواهد بهتر و بهتر شود: هیچ توقفگاهی پیشِ روی او نیست.
درخشانترین کُشتیاش، فینال المپیک ریو (۲۰۱۶) است؛ همان که سر رقیبش ـــ انور گدیوف، کُشتیگیر روس ـــ آسیب دیدهبود و مدام خونریزی میکرد و لازم بود پانسمانش تجدید شود: با وقفههای مکررِ ناشی از آسیبدیدگی گدیوف، اول ۶ امتیاز عقب افتاد؛ ولی خم بهابرو نیاورد، و آنقدر برای بزرگشدن با خودش جنگیدهبود، که نبرد روی تشک برایش هیچ باشد.
آهستهآهسته امتیاز گرفت؛ تا رسید به ۱۰ثانیهی آخر فینال المپیک، که سالها برای رسیدن بهآن دویدهبود و جنگیدهبود: با کمال آرامش گدیوف را خاک کرد، و هرقدر هم مربی روسیه بهآبوآتش زد و اعتراض کرد، بهجایی نرسید. او ایران را قهرمان کردهبود؛ جوانی که یکتنه همه را شکست داد، تا اشکهای سیلآسایی را از چشمان هموطنانش جاری کند.
او کُشتیگیر خارقالعادهایست؛ بهنظر من میتواند بهترین کُشتیگیر تاریخ ایران و، حتا، بهترین کُشتیگیر تمام دورانها باشد، و نکتهی مهم این است که در برابر شخصیتی که یزدانی دارد، این بهترینبودن رنگ میبازد: او با خودش در نبرد است؛ برای آنکه هر روز و هر ساعت و هر دقیقه و هر ثانیه بهتر شود.
این رمز موفقیت اوست؛ یزدانی اگر دانشمند میشد، بهکمتر از بردن جایزهی نوبل راضی نمیبود، یا اگر مدیرعامل میشد، بهکمتر از اینکه شرکتش ارزشمندترین شرکت جهان شود راضی نمیبود: این شخصیتِ عاشق تعالی و ازخودناراضی اوست، که در هر حالتی مانند پیشران قدرتمندی او را بهپیش میراند و موانع پیشِ رویش را خُردوخمیر میکند.
با افتخار میگویم که یزدانی الگوی من است: الگوی تاموتمام مبارزهطلبی و خستهنشدن و جلورفتن و قانعنبودن، اول از همه با خود و از خود، تا از کورهی گدازان این مبارزهی بیامان، الماس درخشانی بیرون بیاید که هیچ آلایشی را برنمیتابد.