بهعنوان کسی که دستی بر آتش بورس دارد و، از چندین سال پیش از این، از دور و نزدیک با «تالار شیشهای» و نهادهای اطرافش برخورد داشتهاست، سعی میکنم توضیح دهم در این روزهای بورس تهران چه میگذرد؛ با این دو تذکر: یکی اینکه اصلاً و ابداً مسئولیتی بابت این تحلیل برعهدهی من نیست و، اگر در میان مخاطبان این گاهنوشتهها معاملهگرانی از گرگهای والاستریت یا «مالاستریت» پیدا میشوند، صرفاً باید بر مبنای تحلیل خودشان معامله کنند؛ دو دیگر آنکه مدعی کمترین تخصصی در این زمینه و یا دیگر زمینهها نیستم و، بهمانند تمامی دیگر نوشتههای اینجا، سعی میکنم نگاهم را بهعنوان یک شهروند درجهدوی معمولی با مخاطبان در میان بگذارم.
واقعیت آن است که در تحلیل همواره باید بهواقعیتها اتکاء داشت، و مهمترین واقعیت اقتصاد ایران، دولت است؛ بزرگترین بازیگر عرصهی سیاست و اقتصاد، که تمام نهادهای غیردولتی، از خصوصی تا خصولتی و عمومی و شبهعمومی و شبهدولتی و نظامی و ستادی و اجرایی و غیر ذالک، هم در سایهی آن قرار میگیرند، و هم توان مقابله با تصمیمسازیها و تصمیمگیریهای آن را ندارند، و هم متأثر از تصمیمات او هستند. مابقی بحثها بهنظر من در حاشیه قرار میگیرند؛ وگرنه، حضرات از الآن و، در جایگاه ریاست یکی از قوای کشور، دوره نمیافتادند که با نمایش عدالتخواهی، برای انتخاباتی که یک سال دیگر برگزار میشود، رأی جمع کنند. اصلیترین و بزرگترین منابع کشور در اختیار دولت است، و دولت است که تصمیم میگیرد این منابع را صَرف چهچیزی کند؛ چنانکه اختیار اخاذی از مردم، با عنوان پُرطَمطَراق «مالیات»، با دولت است.
واقعیت دیگر آن است که مهمترین متغیر اثرگذار بر وضعیت اقتصادی کشور در حال حاضر، تحریمهای ثانویهی ایالاتمتحد است، که اینجا پیشتر و بیشتر دربارهاش نوشتهبودم؛ اینکه آمریکا، قدرتمندترین کشور دنیا از حیث منابع سختافزاری و نرمافزاری، میتواند فارغ از آنچه شورای امنیت ملل متحد، که بنا بهاجماع کشورها دنیا مرجع اولیهی حفظ صلح و امنیت بینالملل است، تصمیم میگیرد، حسب صلاحدید خود کشورها را با این دوگانه که یا آمریکا را انتخاب کنید یا دشمن آمریکا را، تحت شدیدترین فشارها قرار دهد و، با کمترین هزینه، خصوصاً با دوری از جنگ، رفتار دولتها را تغییر دهد. اصلیترین آماج این قبیل تحریمها، اقتصاد ایران است؛ اقتصادی که بهبیان رییس سازمان برنامه و بودجهی کشور (اینجا)، حتا از وضعیت اسفبار «نفت در برابر غذا» نیز تنزل کردهاست، و امکان صادرات و وصول درآمدهای آن از کشور سلب شدهاست.
ترکیب این دو واقعیت چنین چیزی میشود: دولت برای حفاظت از خود و، البته، مجموعهی حکومت در کلیت خود، ناگزیر از اتکاء بهمنابع داخلیاش است؛ از هر تنابندهای بابت هر کاری مالیات میگیرد و، در عین آنکه باید مراقب باشد اعتراضی شکل نگیرد و اعتراض را پیش از بروز مدیریت کند و ظرفیت سرکوب خود را برای اعتراضهای احتمالی آماده نگه دارد، سعی میکند داراییهای خود را نقد کند، تا بتواند حقوق کارمندان و بازنشستگان را سروقت پرداخت کند، و دیون دیگرش را پرداخت کند، و یا با بهرهی مناسبی مهلتی برای بازپرداختش بخرد، که از دید من رصد این مطلب اصلیترین شاخص برای فهم آن است که آیا وضعیت بحرانی هست یا خیر. نکتهی مهم آن است که دولت در وضعیتی گرفتار شدهاست که کرونا هم نفس بسیاری از کسبوکارها را گرفتهاست، و ایستادگی دولت در برابر مطالبهی بستن مراکز تجمع از همینجا آب میخورَد؛ اینکه نمیخواهد بیش از این کار را بر خود سخت کند: یک قلم تعطیلی مدارس کاری میکند درآمدهای دولت از فروش سوخت و طرح ترافیک بهمُحاق برود و، در عوض، پرداخت حقوق معلمان ثابت باقی بماند.
بهعلاوه، دولت باید در عین توجه بهملاحظات امنیتی که بالاتر ذکر کردم، از درآمدهای وصولی خارجی بیشترین بهرهبرداری را بکند؛ در نتیجه، لازم است دلار را بهبانک مرکزی گرانتر بفروشد، تا ریال بیشتری برای پرداخت دیونش در اختیار داشتهباشد. بانک مرکزی هم برای تأمین وجوه لازم جهت خرید دلارهای نفتی و غیرنفتی، دست بهچاپ اسکناس میزند؛ در نتیجه، ارزش ریال مکرراً افت میکند. پس دولت در وضعیتی گرفتار شدهاست که باید برای تأمین هزینههای جاریاش صرفاً بهمنابع داخلی، داراییهای خودش، و گرانفروشی دلارهای وصولشده بهبانک مرکزی متکی باشد؛ دولتی که بزرگ و ناکارآمد است، ولی اگر بخواهد بهسمت چابکسازی و کوچکترشدن هم حرکت کند، با موانع امنیتی جدی مواجه میشود. در این عرصهی سخت، یکی از راههای باقیمانده همان فروش داراییهای دولت بود، که این دولت بهجای خصولتیسازی تصمیم گرفت برخی از آنها را در بورس عرضه کند، و از بورس بهعنوان محملی برای درآمدزایی خودش بهره ببرد.
نتیجه این شد که در دوسال گذشته بر آتش بورس دمیدند، تا هم آنچه داشتند نقد کنند، و هم از این بازار نوسانگیری کنند؛ با این حال، اقتصاد راه خودش را میرود: یعنی اگر همهی مردم ایران، از «مالاستریت» تا «والاستریت» هم کُد بورسی بگیرند و سهام پالایشگاهی که نهایتاً ۵میلیارد دلار میارزد، با ارزشگذاری ۱۱میلیارد دلاری معامله کنند، تا بهخیال خودشان بازدهی مرکب بگیرند و سود کنند و پول روی پول بگذارند، «دست نامرئی» بازار کاری میکند قیمتها بهتعادل برسند. البته که دولت بر خر مراد سوار بود و از این ناآگاهی خلقالله استفاده کرد تا داراییهایش را باد کند و گران بفروشد و برود پی مابقی بدبختیهایش؛ در این میان، آنها که میدانستند هم واقعاً بازدهیهای حاصلشده را تحکیم کردند و سودها را بهاملاک و طلا تبدیل کردند، تا وقتی دولت میرود سرشان بیکلاه نماند، ولی عموم آنها که کُد گرفتهبودند، الآن بههر زحمتی میخواهند نقد شوند و از این مهلکه جان بهدر ببرند، ولی نمیتوانند.
در غیاب دولتی که برای جیب خودش پشت بازار میایستاد و، حتا، در اصلاح مقطعی ترور سردار سلیمانی و درگیری مختصر و نمایشی نظامی ایران با آمریکا، نمیگذاشت بازار فروبریزد، الآن بازار با دو متغیر مواجه است: یکی اینکه ارزش بازاری بسیاری از سهمها از ارزش دلاریشان ـــ حتا با دلار ۲۵هزار تومان ـــ بیشتر است و، ناگزیر، این اصلاح تا رسیدن بهارزش واقعی بازار ادامه خواهدداشت. بنابراین، بهگمان من این احتمال قدرتمند است که شاخص تا کفهای دیگری هم عقبنشینی کند، تا قیمتها واقعی شوند. متغیر دیگر آن است که پولِ در حال خروج سخت از بازار، بهبازارهای دیگری چون طلا و دلار و مسکن سرازیر میشود، که روشن است بهواسطهی عملکرد دولت که بالاتر توضیح دادم، تا زمان تعیینتکلیف انتخابات آمریکا همچنان صعودی خواهندبود؛ با این حال، دولت باید در آن بازارها، با اعلام نرخ در صرافی بانک ملی و بازیگری در نرخگذاری حوالهی درهم و تنظیم تراز تجاری، افسار سقوط ریال را بکِشد؛ وگرنه، باید آمادهی موج تازهای از اعتراضات معیشتی باشیم، که وقتی بستنی مگنومِ ۵هزار تومانی را ۱۱هزار تومان خریدم، زنگ خطر آن در گوشم بهصدا درآمد.
بنابراین، واقعیشدن بازار بورس در ناصیه هویداست، و اگر دولت نتواند مانع انفجار دیگری در معادل ریالی دلار شود، فاجعهای در راه خواهدبود، که اگر تمام منابع صندوق توسعهی ملی را، که ظاهراً آخرین سنگر فتحنشده از سوی دولت برای تداوم بقاء است، و میخواهند یکدرصد از منابع آن را صرف حمایت از بازار بورس کنند (اینجا)، هم خرج ترمیم بازارها کنند، چارهساز نخواهدبود. این یعنی دولت میخواهد کاری کند ریالهای چاپشده دست خالی از فردوسی برگردند؛ ولی واقعیت این است که اقتصاد راه خودش را میرود، و دولت بهسختی میتواند بازار ارز را کنترل کند. در نتیجه، ریال باز هم سقوط خواهدکرد، و این خبر خوبی نیست؛ آن هم وقتی من همچنان فکر میکنم ترامپ برای چهار سال دیگر رییسجمهور ایالات متحد میمانَد، و بایدِن رقیبی نیست که بتواند از پس او برآید. در چنین شرایطی، که چیزی هم بهجز تهماندهی توان غنیسازی و حضور کمرنگ منطقهای برای معامله با ترامپ در چنته نداریم، و وقتی موشکهای اسرائیل و آمریکا در امارات و دیگر کشورهای خلیج فارس، که دیر یا زود در دوستی با اسرائیل با امارات همسو خواهندشد، نصب شوند، موشکهایمان هم کارآیی چندانی نخواهدداشت.
من فکر میکنم مذاکره با ترامپ تا پیش از انتخابات آمریکا تنها گزینهایست که در اختیار داریم؛ بدون هیچ پیششرطی باید تن بهمذاکره دهیم، تنها برای آنکه کشور حفظ شود، و نه اینکه امتیازی دریافت کنیم. تنها در چنین شرایطیست که میتوانیم از یک مزیتِ باقیماندهیمان برای دادوستد استفاده کنیم: اینکه اقتصادمان در مقایسه با اقتصاد کشورهای توسعهیافته عملاً دستنخورده است، و میتواند با سرمایهگذاریهای عظیم خارجی، از چین تا ماچین، کاری کند علاوه بر دستیابی بهتوسعه، رشد اقتصادی کشورهای دیگر نیز دستخوش دگرگونی شود. موفقترین قرارداد خارجی تاریخ ایران ـــ قرارداد کنسرسیوم ـــ که پس از سقوط دولت مرحوم مصدق با نقشآفرینی مرحوم امینی منعقد شد (اینجا کمی دربارهاش نوشتهام)، الگوییست که میتوان از آن بهره برد، و بازی سرجمع بردی را برای طرفهای خارجیمان تعریف کرد.