ظاهراً اعتراض بهافزایش جهشی قیمت بنزین «جمع شدهاست»؛ اعتراضی که نهتنها مطالبهی مشخصی نداشت، شعار مرکزی قابلذکری هم نداشت و، در غیاب گزارشگری آزاد و منصفانه، معلوم نشد حجم و گسترهی آن واقعاً چقدر بود، و نقشآفرینان محوریاش چهکسانی بودند: در واقع، تا جایی که من متوجه شدم، شورشمانندی مقطعی بود، که ظاهراً از خشمی گذرا ناشی میشد؛ آتشی که تب تندی داشت و، البته، زود بهعرق نشست.
نکتهی مهم در این میان آن است که از افزایش قیمت بنزین زمان چندانی نمیگذرد؛ بهعبارت دیگر، اثر این افزایش در زندگی مردم هنوز پدیدار نشدهاست. اگرچه میتوان استدلال کرد حملونقل کالا نباید بهعلت ثبات قیمت گازوییل دچار افزایش قیمت شود، ولی حملونقل شهری و بینشهری مسلماً دچار افزایش قیمت خواهدشد، و شعار و بگیروببند هم قاعدتاً تأثیری نخواهدداشت. در کنار اینها، احتمال بالایی هم هست که اثر روانی گرانی بنزین موج جدیدی از تورم را پدید آورَد، و پس از یکوقفهی کوتاه، قیمت دیگر انواع سوخت نیز گران شود.
در واقع، همانگونه که تورم ناشی از دلار ۱۹۰۰۰ تومانی با فواصل زمانی در بازارهای مختلف پدیدار شد، و کاهش آن تا سطح کنونی نیز متدرجاً در حال آشکارشدن است، و بازارهای سنتاً دارای چسبندگی بیشتر قیمت ـــ مانند بازار مسکن ـــ مقاومت فراوانی در برابر اصلاح قیمت از خود نشان میدهند، اثر افزایش پنجاهدرصدی قیمت بنزین سهیمهای، که عمر بسیار کوتاهی خواهدداشت و بهزودی حذف خواهدشد، و اثر افزایش سیصددرصدی اصلی، با فاصلهی زمانی سفرهها را متأثر خواهدکرد.
گمان میکنم این اثرگذاری، صرفنظر از فاصلهی زمانیای که پیش از آن خواهدبود، منجر بهبروز اعتراضاتی شود؛ اعتراضاتی که منطقی ساده دارند: گذر کوچکشدن سفرهها از حد قابلتحمل بخش قابلتوجهی از جمعیت ـــ خصوصاً آن بخش از جمعیت که همالآن نیز در وضعیت اقتصادی نگرانکنندهای بهسر میبرند، و اعتراضات اخیر نیز در محدودهی زندگی آنها بهوقوع پیوست: شهرستانها، شهرهای کوچک، شهرهای جدید، و حاشیهی شهرهای بزرگ.
این اعتراضات با منطق و شکلی مشابه در اوایل دههی ۷۰ خورشیدی نیز بهوقوع پیوستهاند؛ با این حال، موردی که دربارهی وقوعش در آینده صحبت میکنم، ابعاد متفاوتی خواهدداشت: چون بهنظر میرسد اقتصاد ایران توانایی تحمل چند شوک در یکمقطع زمانی کوتاه را نداشتهباشد؛ توجه کنید که در حدود دو سال، قیمت دلار حدوداً چهاربرابر و قیمت بنزین سهبرابر شدهاست ـــ در حالی که درگیر تحریمهایی بهگستردگی اوج تحریمهای سال ۱۳۹۰ هم بودهایم؛ آن هم در حالی که در این مدت مزهی سرمایهگذاریهای خارجی را هم چشیدهایم، و پیش از آنکه این سرمایهگذاریها بهثمر برسند، در میانهی زمین و آسمان رها شدهایم.
نکتهای مهم دربارهی اعتراضات احتمالی بعدی، این است که طبقهی متوسط شهری، که در چهار دههی گذشته معترض اصلی سیاستهای جمهوریاسلامی بودهاست، و در دو مقطع سالهای ۱۳۷۸ و ۱۳۸۸ نیز، با کنارگذاردن محافظهکاری معمول خود، بهخیابان آمدهاست، میتواند همپیمان و توجیهکنندهی سرکوب باشد: با این توضیح که این طبقه، در زوال هرگونه نظام فکری منسجم و فقدان هرگونه رهبری فکری و اخلاقی (دلایل این زوال را بعداً باید بررسید)، حیرتزده مشغول تماشای تحولات است، و قافیه را بهبلندگوهای بدصدای انگلهای نوکیسهی فربه از پولهای کثیف بادآورده باختهاست که با طرح مطالباتی باسمهای ـــ ورود زنان بهورزشگاه، مناقشه بر سر چندهمسری، تعویض نام خیابان نفت بهخیابان مصدق، پخش «ربّنا»، و خُزَعبَلاتی از همین دست ـــ اصل مطالبهگری را، بهعنوان رکن برسازندهی مفهوم «شهروند»، بهابتذال کشاندهاند.
این طبقهی حیران و بِلاتکلیف، طبیعتاً بهدنبال منافع خود در قبال اعتراضات مورد بحث موضعگیری خواهدکرد، و از حیث تاریخی نیز دنبالهرو است؛ با این حال، مادامی که این اعتراضات نتواند ادبیات مشخصی را تولید، و نقد سازندهای را در خصوص مناسبات اجتماعی و سیاسی عرضه کند، تا متعاقباً بتواند مناسباتی جایگزین را بهجای مناسبات کنونی برنشانَد، ناتوان از جذب دیگر طبقات بهخود خواهدبود و، از این رو، نهتنها بهسرانجام معلومی نخواهدرسید، که قدرت سرکوب را بیشتر خواهدکرد.
در این وضعیت، بنیانهای اخلاقی، که مانع فروپاشی اجتماعات است، نخستین چیزیست که در هنگامهی آشوب و سرکوب، و زیر فشارهای کُشندهی اقتصادی، بهقتل میرسد، و بازیابیاش نیز بهسادگی مقدور نخواهدبود. فروپاشی بنیانهای اخلاقی، بی آنکه امکان آن قبلاً تمهید شدهباشد که بنیانهای دیگری بهجای آن بنیانها بنشیند، سبب میشود هر کاری مجاز باشد، و هیچ مانع و رادعی در برابر رفتار آدمیان تاب مقاومت نداشتهباشد: غارتهایی که این روزها رخ دادهاست، اگر خبرهای مخابرهشده واقعی بودهباشند، تنها سایهی کمرنگی از این وضعیت است.
اگر در این فاصله برجام دیگری بهنتیجه نرسد، و اندکی از فشارها کم نشود، بهکمتر تحول مثبتی میتوان امیدوار بود؛ مگر اینکه شاهدی از غیب برسد و کاری بکند، که ملتی کهنسال دیگربار یکپارچه کمر راست کند: همان روح تاریخی که سبب شده کهنسالترین ملت زندهی جهان باشیم.