دربارهی آنچه بر «هفتتپه» گذشتهاست و میگذرد، کمابیش چیزهایی میدانیم؛ اینکه کارخانهای عظیم و پُرقدمت را، با اراضی پُرثمری که بالغ بر چندین هکتار میشوند، بهاصطلاح «خصوصیسازی» کردهاند: خانوادهای که معلوم نیست با کدام مقام مسئول، کدام مافیای شکر، کدام شخص مربوط و یا نامربوطِ ذینفوذ سَروسِرّی داشتهاند، این شرکت ملی را بهمعنای واقعی بالا کشیدهاند، و اکنون هم مشغول خندیدن بهریش کارگرانی هستند که میگویند نانی برای خوردن ندارند و، بهپِیرَوی از پیشوایشان «ماری آنتوانْت»، که برای معترضان ِ تهیدست چنین نسخه میپیچید که «اگر نان ندارند، خُب شیرینی بخورند!»، بهایشان توصیه میکنند بهجای توجه بهخالیبودن یخچالهایشان، برای خالیبودن قفسههای کتابشان فکری بکنند (پینوشت را بنگرید).
راجع بهکارگران بزرگ هفتتپه، که حامل سنت غنی و اصیل مبارزه با ستم، بدون اطوار و لفاظی، از ۱۳۵۳ بدینسو هستند، دربارهی تلاشهایی که در دانشکدههای علوماجتماعی تهران ـــ و نه دانشکدههای فنی، که تا پیش از این، سَردَمدار اینقبیل اعتراضات بودند ـــ برای اتصال خواستههای کارگران هفتتپه بهمطالبات صنفی دانشجویانی در جریان است که مخالفِ بهقول خودشان «دانشبنگاه»شدن «دانشگاه» هستند، و ربط ایندو اعتراض بهاعتصابهای گاهوبیگاه معلمان، ایبسا بعداً چیزهایی بنویسم؛ عجالتاً برخی ملاحظات مانع میشود دربارهی بعضی چیزها ینویسم.
در این میان، برخی نیز واگذاری و، در واقع، «غارت» هفتتپه را یکخصوصیسازی ِ «بد» قلمداد میکنند، و آن را در مقابل خصوصیسازی ِ «خوب» میگذارند؛ آنها میگویند اگر واگذاری این شرکت بهنحوی منصفانه صورت میگرفت، و بهقیمت عادله بهکسانی واگذار میشد که صلاحیت ادارهی این کارخانه را دارند، اکنون شاهد این اعتراضات نمیبودیم؛ اینجا قصد ندارم دربارهی این استدلال چیزی بنویسم، و آن را بهبحث بزرگتر «مرئیسازی مناسبات» واگذار میکنم، اما بهبهانهی استدلال دیگری که مثلاً در برابر این استدلال مطرح میشود، میخواهم دربارهی تجربهی مشابهی بنویسم که آرژانتین را متحول کردهاست.
ذهنیت دوقطبی و واپسماندهی برخی، که البته اکیداً متأثر از مناسبات سرمایهداری و، ایبسا، دارای منافعی در طرح اینچنین استدلالهاست، از جمله رسانههای فارسیزبان خارجی، اعتراض کارگران را بهاین مطالبه ترجمه میکند که: «آنها مخالف خصوصیسازیاند؛ میخواهند مالکیت کارخانه بهدولت بازگردد» ـــ لابد بعداً هم میخواهند با آمارهای «ثلاثهی خبیثه» (بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، و سازمان تجارت جهانی) و لشگر اقتصاددانهای پشتیبانش، دوبارهی کارخانهی دولتیشده را «تخورپخور» کنند، که: اقتصادی دولتی رانتیست و بازدهی ندارد و دولت اصلاً نباید بنگاهداری کند و هیچکاری بهجز پاسداری از مرزها و صیانت از استحکام قراردادها و برقراری نظم داخلی نباید انجام دهد و آموزش و درمان باید پولی باشد و نَدارها بروند بمیرند؛ لذا هفتتپه را دوباره خصوصیسازی کنید؛ منتها اینبار آن را بهما بدهید!
باری، تمام اصالت و غِنای حرکت کارگران هفتتپه در این است که از این دوگانهی جعلی گذر کردهاند: برخلاف تمام فضاسازیهای رسانهای، آنها نه میخواهند کارخانه خصوصی بمانَد، و نه میخواهند کارخانه دوباره دولتی شود؛ راهبرد آنها تا بِدینجا عمدتاً «نه این ـ نه آن» بودهاست و، با اینکه بدیل «شوراهای کارگری» را مطرح و پیگیری کردهاند، در جریان اعتراضات آنقدر معضلات حادتر و عاجلتری داشتهاند، که چندان فرصت صورتبندی و مفصلبندی این ایده را نیافتهاند: شاید اشاره بهتجربهی کارگران آرژانتینی بتواند راهی در این میانه بگشاید.
بزرگترین کارخانهی کاشی و سرامیک آرژانتین ـــ زانون ـــ از سال ۲۰۰۱ میلادی در تسخیر کارگران آن است. جریان از این قرار است که در سال ۲۰۰۱، با اوجگیری بحران اقتصادی در آرژانتین در اثر اجرای تحمیلی سیاستهای اقتصادی نولیبرال، مالکان این کارخانه بهیکمرتبه تصمیم گرفتند این کارخانه را تعطیل کنند؛ بدون آنکه دستمزدهای عقبافتادهی کارگران را پرداخت کنند، و یا اینکه غرامتی بهآنها بپردازند: هزاران کارخانه تعطیل شدند، ولی این قصه سر دراز داشت.
در این زمان کارگران، این یگانه حاملان ناخودآگاهِ خودآگاهی تاریخی، که در اثر برخورد بیواسطهیشان با واقعیت تاریخی در ایشان پدید آمدهاست، دست بهحرکتی تعیینکننده زدند: آنها بیرون کارخانه چادر زدند، چهارماه ایستادگی کردند، در برابر تمامی سرکوبهای پلیسی و غیرپلیسی ایستادند و «خیابان»، این تنها عرصهی کنش راستین سیاسی، را خالی نکردند. با شعار «اشغال، مقاومت، تولید»، طی کارزار منسجمی شامل ایستادگی در خیابان، اطلاعرسانی عمومی، و طرح دعاوی حقوقی، کاری کردند مفهومی تازه بهنام «فاسینپت» یا «کارخانهی بدون کارفرما» تعین یابد و، از آن مهمتر، نظام سیاسی وادار بهپذیرش و بهرسمیتشناختن آن شود؛ مشابه همان اصلی راهنمایی که بِنجامین سی. برَدلی (سردبیر وقت روزنامهی واشینگتنپُست) در برابر مخفیکاریهای خیانتآمیز نیکسون در پیش گرفتهبود، و در فیلم «پُست»، که تام هَنکْس نقش او را با چیرهدستی هرچه تمامتر بازی میکند، آن را اینگونه بیان میکند: «تنها راه حفظ حق چاپ، چاپکردنه!».
دادگاههای آرژانتین، در چند مرحله، حکم دادند که سهام کارخانه بهعنوان دستمزد معوق کارگران آن بهایشان واگذار شود؛ این موضوع در سال ۲۰۰۶ مورد پذیرش دولت این کشور نیز قرار گرفت و، از زمان تسخیر یا «بازپسگیری» کارخانه از سوی کارگران، حرکتی در این کشور بهراه افتادهاست که ۱۸۰ کارخانهی دیگر نیز «خودگردان» شدهاند، و بیش از ۱۰هزار شغل ایجاد کردهاند. با کار سخت، در فضایی عادلانه و، با سازوکارهایی که خود کارگران برای ادارهی خطوط تولید از نو ابداع کردهاند، یکاصل بنیادی دوباره صورتبندی و تعریف شدهاست: «کارفرماها بدون کارگران نمیتوانند کسبوکاری را اداره کنند؛ ولی کارگران بدون کارفرما نهتنها میتوانند چنین کنند، که حتا بهتر هم از پس کار برمیآیند».
تفصیل ماجرا را در صفحهی ۸ شمارهی ۳۲۷۸ روزنامهی شرق، بهتاریخ پنجم آبان ۱۳۹۷، در اینجا و یا اینجا بخوانید؛ آنچه میتوان از تجربهی کارگران آرژانتینی آموخت، بهترتیب ذیل خلاصه میکنم:
- در کارخانهی خودگردان آنان، همهی دستمزدها برابرند؛ برابری دستمزدها سبب میشود هیچکس برای افزایش دستمزد تلاش نکند، بلکه همهی تلاشها معطوف بهپیشرفت شخصیتی و یادگیری باشد؛
- در این کارخانه، آنچه اصالت دارد کار است (قبلاً در این باره نوشتهام؛ اینجا را بخوانید)؛
- کارگران این کارخانه عملیات آن را در قالب گروههایی پیش میبرند، و تسهیلگرانی زمینهی همآهنگی اعضای گروه با یکدیگر و گروهها با هم را فراهم میکنند؛
- تصمیمگیریهای کارخانه در نشستهای عمومی ماهانه بهعمل میآید، که تمامی کارگران در آن عضویت و حق رأی برابر دارند؛
- سازماندِهی این کارخانه خودجوش، حاصل خودآگاهی عمیق کارگران، و درونزاست؛ آنها از آسمان نظریهپردازی نمیکنند، بلکه با برخورد بهمسائل واقعیشان دست بهابداع راهحل میزنند؛
- هیچیک از کارگران این کارخانه در یکبخش بهطور ثابت کار نمیکند که در اثر تکرار یککار توانمند شود؛ برخلاف اصل راهبردی سرمایهداری ـــ تقسیم کار ـــ کارگران این کارخانه چون میدانند ماشینی در اختیار کارفرما نیستند، بهطور گردشی در بخشهای مختلف کار میکنند تا مهارتهای متنوع بیاموزند؛
- در این کارخانه، برای یادگرفتن چیزهای تازه در حل مسائل، بهخوبی از ظرفیت مشاوره بهره میگیرند؛ چنانکه اهدافشان را فراموش نمیکنند، و از محل درآمد کارخانه، مسئولیت اجتماعیشان را بهانجام میرسانند؛
- و اصلیترین نکته: آنها همهچیز کارخانه را از نو ابداع کردهاند؛ پس از تسخیر، از اختراع نخستین مفاهیم آغاز کردهاند، و کجدار و مَریز پیشرفتی خارقالعاده کسب، و آیینی تازه خلق کردهاند.
دستآوردهای کارگران «زانون»، در عصر حاکمیتِ ظاهراً بِلامُنازع سرمایهداری نولیبرال، شگفتآورند؛ آن هم با پیگیری اصولی نوبنیاد که خودشان، با تجربهای اصیل و غنی، بنا نهادهاند: در این زمانهی ابتذال، ایبسا کارگران راه رهایی بگشایند؛ پارادایمی جدید در هنگامهای که هیچ حرف تازهای رنگوبویی ندارد.
پینوشت: شخصاً امیدوارم کارگران هفتتپه، در همین گام نخست، درس خوبی بهنویسندهی رذل این اراجیف، که در یکی از رسانههای نولیبرالهای پوچ ایران منتشر شدهاست، بدهند.