«ساعت ۵ عصر»: هجویهای تمامعیار
مهران مدیری هیچگاه طنزپرداز خوبی نبودهاست؛ با این حال، در تصنیف هجویه چیرهدست است: از «ساعت خوش»، تا «پاورچین»، و تا «دورهمی»، بهتدریج وجه خندهدار آثارش بهسود بهسخرهگرفتن وضعیتهای احمقانه، آن هم با ارائهی تصویری اغراقشده از آنها، کمرنگ شدهاست. این البته نوعی سَبْک است: اغراق در بهتصویرکشیدن موقعیتهای قابل انتقاد، با این امید که بدیها پررنگتر دیده شوند، و مخاطب بهفکر اصلاحشان بیافتد؛ شیوهای که بیشتر میتوان آن را هجو نامید، و نه طنز؛ زیرا طنز ابتدائاً مخاطب را میخنداند و، بعداً، بهفکر وامیدارد؛ در حالی که هجویههای مدیری بعضاً آنچنان تلخاند که قلب آدمی که خود را در موقعیتهایی مشابه با آنچه او بهتصویر میکشد مییابد بهدرد میآورَد.
مدیری در این شیوهی روایت بهتدریج هرچه کارآزمودهتر شدهاست؛ یعنی بهخوبی میداند برای نمایش شدیداً سیاه و اغراقشدهی موقعیتهایی که قابلیت انتقاد دارند دقیقاً چه باید بکند، و در تازهترین اثرش ـــ «ساعت ۵ عصر» ـــ چنان استادانه سادهترین موقعیتها را بهگروتسکی هولناک و سرگیجهآور تبدیل میکند، که مخاطب دچار تشویشی جانکاه میشود. مدیری، در هجویهی تازهاش، که در آن بههمهچیز ـــ از شیوهی رانندگی، تا درگیریهای هرروزهی مردم با هم، حتا در ثروتمندترین محلات شهر (آنچه پیشترها دربارهاش بیشتر مینوشتم، و نام «جامعهی جنگی» را برایش برگزیدهبودم)، تا سنتهای ازریختافتادهای مانند مراسم خاکسپاری، تا اداهای خنک هنری، تا بیتعهدی و بیکفایتی و بیکارگی کارکنان ادارات، و تا اعتیاد بهروانگردان ـــ میتازد، در لحظاتی چنان خشن و بیپروا نقد میکند و بهسخره میگیرد و تاریکی و سیاهی میپراکنَد، که انگار خودش هم حالش بد میشود، و گذشته از چند شوخی، که در آنها میکوشد لبخندی بر لبان بیننده بنشاند، شخصیتی را بهبیننده مینمایانَد که بهقول «مهرداد پرهام» ـــ شخصیت اصلی فیلم، که سیامک انصاری بهخوبی آن را از کار درآوردهاست ـــ گویی از یک سیارهی دیگر آمدهاند.
گذشته از روایت تلخ مدیری، و موقعیتهایی که بهخوبی بهتصویر کشیده شدهاند، بازیها باکیفیتاند، اما رگههای روشنی از آنچه پیشتر از بازیگرانشان دیدهایم در خود دارند: در مورد انصاری که گویی مشغول تکرار شخصیت «کیانوش» (در «شبهای برره») است و، بهنوعی، تبدیل بهتیپ شدهاست، و گویی تنها میتواند نقش آدمی را بازی کند که انتظار داریم یک «انسان معقول معمولی» باشد؛ آزاده صمدی هم شخصیت پاچهوَرمالیدهای را بهتصویر کشیده که نظیرش را مشخصاً در «پنجاهکیلو آلبالو» تماشا کردیم؛ تنها امیر جعفریست که نقش کوتاه یک معتاد بهشیشه را متفاوت از آنچه سابقاً از او دیدهایم بهاجرا درآوردهاست و، البته، خودِ مهران مدیری، که در پایانبندی فیلم، نقش بازجو را، با آن نگاههای خیره و لبخندهای ماسیده، چنان ماهرانه و خوب بازی میکند، که یادمان میرود نظیر این بازی را در «باغ مظفر» هم از او دیدهایم.
از دید من، «ساعت ۵ عصر» نقطهی اوج سَبْک منحصربهفرد مدیری در هجوپردازیست؛ بنابراین، اگر میخواهید برای خندیدن بهسینما بروید، فیلم دیگری را انتخاب کنید: این فیلم شما را بهتأمل وامیدارد و، بهگونهای کاملاً سختگیرانه و خشن، شما را بهتأمل وامیدارد؛ تا آنجا که تحمل فشار فیلم در لحظاتی واقعاً دشوار میشود.
پینوشت: من متوجه منظور عنوانبندی آغازین فیلم نشدم؛ طراح این عنوانبندی هم خودِ مدیریست ـــ دوستانی که متوجه شدهاند یاری برسانند.