انتخابات ۹۶: ترسیمی از صحنهی نبرد
کمتر از سههفته بهبرگزاری دوازدهمین دورهی انتخابات ریاستجمهوری باقی ماندهاست، و صحنهی این رقابت، از همیشه مبهمتر است: آرایش نیروها چندان روشن نیست، و صفبندی جناحها تیرهوتار است؛ آنچنان که حتا چندان روشن نیست شانس چهکسی برای پیروزی از همه بیشتر است. در این نوشته میکوشم پرتویی بر صحنهی مبهم انتخابات بیافکنم، تا بتوانیم پدیدههای آن را بهتر ببینیم و فهم کنیم.
احتمالاً اصلیترین واقعیتی که بتواند کمکحال تحلیلمان باشد، موضوع نوظهور «کاندیدای پوششی»ست؛ مفهومی که تا پیش از این انتخابات، کمتر از آن شنیدهبودیم. از ابتدا و، با نامنویسی و تأیید صلاحیت توأمان روحانی و جهانگیری، از یکسو، و رییسی و قالیباف، از سوی دیگر، روشن شد هریک از دو جناح اصلی سپهر سیاسی کشور، با دو نامزد در انتخابات شرکت میکنند؛ حتا بقایی نیز، اگرچه در ابتدا منفرد بود، اما در روز نامنویسی، با نامنویسی قابلانتظار احمدینژاد تشکیل یک تیم داد ـــ دربارهی چرایی نامنویسی این دونفر، ردصلاحیتشان، و تحلیل واکنششان بهاین امر، در فرصت دیگری باید نوشت.
توجیه رسانههای حامی هر دو جناح، خصوصاً حامیان روحانی، این بود که کاندیدای پوششی تمهیدی برای عملکرد بهتر در مناظرههاست، و در پایان رقابتها، یکی از نامزدهای این دو تیم بهسود دیگری کنار میرود؛ در حالی که بعداً معلوم شد دستکم در تیم رییسی ـ قالیباف قرار نیست کسی بهسود دیگری کنار برود. صرفنظر از دو کاندیدای فرعی این نزاع (میرسلیم و هاشمیطبا، که یادآور حضور شگفتانگیز غرضی در انتخابات گذشتهاند)، عملکرد جهانگیری در مناظرهی نخست آنچنان چشمگیر بود، که حتا در ادعای کنارهگیری او بهسود روحانی شائبه پدید آورد؛ خصوصاً آنکه جهانگیری، البته با وجود تمجیدها و حمایتهایش از روحانی، صراحتاً سبد رأی خود را از روحانی جدا کرد و، در حالی که روحانی خط میانهی دو جناح را دنبال میکند، جهانگیری رسماً خود را اصلاحطلب خواند و، با وجود ممنوعیت مبهم نامبردن از رییس دولت اصلاحات در رسانههای کشور، از خاتمی یاد کرد. در واقع، عملکرد جهانگیری در مناظره آنچنان درخشان و، در مقابل، عملکرد روحانی آنچنان معمولی و ضعیف بود، که نهتنها فرضیهی پوششیبودن جهانگیری را تضعیف کرد، بلکه حتا این فرضیه را بهمیان آورد که اگر بحث بر سر پوششیبودن و کنارهگیری یکی بهسود دیگری باشد، گویی این جهانگیریست که کاندیدای اصلیست.
اما این همهی ماجرا نیست؛ چنانکه با وجود اثر قابلتوجه مناظره در همهجای دنیا بر نتیجهی انتخابات، اصل موضوع صندوق رأی است، و برآوردی که جناحهای شرکتکننده در انتخابات از آرائی که در آن ریخته میشود دارند. واقعیت این است که کاندیدای پوششی، با وجود تمام آنچه رسانهها مینویسند و میگویند، بیش از هر چیز نشاندهندهی آن است که هیچیک از جناحهای حاضر، احتمال پیروزی نامزد موردنظرشان را در دور نخست انتخابات نمیدهند، و برآورد قطعی ولی ناگفتهیشان این است که انتخابات در این دوره بهمرحلهی دوم میرود، و این برآوردی نیست که نیازمند دانش و یا بینش ویژهای باشد: حتا نظرسنجیهایی که در اختیار همگان قرار دارد نیز، نشان از کاهش شدید محبوبیت روحانی و، البته، شانس اندک رقبای او از جناحهای دیگر، برای شکستدادنش در یکمرحله، دارند؛ چه رسد بهنظرسنجیهایی که نهادهای خاص انجام میدهند، و قصهی آنها از قُماش دیگریست.
فضایی که در انتخابات ۹۲ روحانی را بهپیروزی رساند، بیش از هر چیز حاصل زمینهچینی برای مذاکراتِ منتج بهبرجام بود، که بیرون از چارچوب رسمی دولت دهم، در جریان مذاکرات مستقیم با ایالات متحد انجام شدهبود؛ بهعبارت دیگر، روحانی برآیند خواست مردم برای «چرخش توأمان چرخهای سانتریفیوژ و زندگیهایشان»، و خواست نظام برای حل معضل هستهای بود ـــ او تنها شخصی بود که میتوانست نقطهی تلاقی این دو خواست باشد؛ تنها شخصی که این نیاز دوسویه را پدیدار و برجسته کرد، و روی آن مانور داد، و تنها شخصی که پیشینهی قابلقبولی در مذاکرات هستهای داشت؛ و این تلاقی خود را بیش از هر چیز در این نشان داد که با فاصلهی اندکی از شروع بهکار دولت روحانی، مسئولیت کامل پروندهی هستهای، از دبیرخانهی شورای عالی امنیت ملی، بهوزارت امور خارجه محول شد.
اما این فضا هماینک تا حد زیادی کمرنگ شدهاست و، اگرچه بنای نظام همچنان بر این است که برجام را دقیقاً اجرا کند (چنانکه هیچیک از نامزدها اصلاً در اینباره حرفی نمیزند و، بهعنوان مثال، شخصی چون سعید جلیلی، اصلاً نامزد نمیشود)، اما اکنون هم ملت و هم نظام نیازمند شخصی نیستند که مسئلهی هستهای را حل کند؛ بلکه میخواهند شخصی روی کار باشد که برجام را موبهمو اجرا کند، و معضلات ناشی از تحریمها و مسائل دیگر را حل کند ـــ روشن است که چنین شخصی ضرورتاً روحانی نیست؛ لذا شانس او برای پیروزی یکمرحلهای شدیداً افت میکند، و این افت، در کنار کاهش محبوبیت وی، راهکار کاندیدای پوششی را پدید میآورد؛ کاندیدایی که آنچنان درخشان عمل میکند که نهتنها آراء ریخته را جمع میکند، بلکه مانع از این هم میشود که محبوبیت روحانی بیش از این سقوط کند.
در جناح مقابل نیز، محافظهکاران میدانند نه رییسی و نه قالیباف، با تمام شعارهای عجیبشان از منظر علم اقتصاد، نمیتوانند حائز اکثریت مطلق آراء مردم شوند؛ سبد رأی قالیباف آنچنان متزلزل است که از ۸۴ بدینسو نتوانسته او را بهریاستجمهوری برساند؛ رییسی هم چونان هندوانهی دربستهایست که صداهای خوشآیندی از درون آن بهگوش نمیرسد و، خصوصاً، بیتوجهی او بهمنصبی معنوی که در آن میباید مشغول خدمت بهزائران حضرت رضا (روحی فداه) باشد، و رقابت سیاسیاش برای دستیابی بهیک مقام دنیوی، قطعاً بخش مهمی از رأیدهندگان بهمحافظهکاران را دلسرد میکند.
لذا محافظهکاران نیز سازوکار نحیف ولی پرسروصدای جمنا را در مُحاق میگذارند، و تن بهکاندیداتوری همزمان رییسی و قالیباف میدهند؛ بدینترتیب، دو تیم در این صحنه مقابل یکدیگر صفآرایی میکنند، تا در شرایطی که هیچیک از دو تیم نمیتواند پیروز یکمرحلهای انتخابات باشد، هریک از بازیکنان دو تیم، بتواند ریزش آراء کاندیدای دیگر تیم را جذب خود کند، تا رقابت مرحلهی دوم همچنان میان دو تیم باشد، نه اینکه دو عضو یکتیم بهمرحلهی بعد بروند: جهانگیری جذبکنندهی آراء ریختهی روحانیست، و با برپاکردن شور در مناظره، میخواهد حتا پای ناراضیان اصلاحات را نیز بهصندوق بکشاند؛ قالیباف و رییسی نیز، همگام با یکدیگر ضعفهایشان را جبران میکنند.
بدینترتیب، کاندیدای پوششی کلید حل معمای صحنهی انتخاباتیست که بیش از همیشه مبهم است؛ انتخاباتی که یکی از مهمترین انتخاباتهای تاریخ معاصر ایران است، و نتایج آن بسیار دیرپا خواهدبود: رییسجمهوری که از این انتخابات پیروز بیرون آید، نقش مهمی در تحولاتی خواهدداشت که تا پایان سدهی ۱۴ خورشیدی در ایران بهوقوع خواهدپیوست.