فروپاشی در هفتپرده
یک
خبرگزاری رویترز تصاویری از پدیدهای شگفتآور منتشر کردهاست: عدهای در صفهای طولانی بهانتظار خریدن تازهترین مدل آیفون ایستادهاند و، حتا، شب را در برابر فروشگاه گذراندهاند. این ولع سیریناپذیر بهمصرف، بهجلوتربودن از بقیه در مصرف، تنها هنجاریست که باهَماد (جعلی که برای اشاره بهمفهوم مستقلی بهنام «جامعه» برساختهاند، تا بگویند این تنها «فرد» است که اصالت و موجودیت دارد) سرمایهداری برای مصرفکننده بهرسمیت میشناسد؛ چنانکه بیشینهسازی سود، تنها هنجاریست که برای تولیدکننده بهرسمیت میشناسد.
دو
فیلم کوتاهی از آخرین لحظات حیات دو دختر اصفهانی پیش از خودکُشی دست بهدست میچرخد؛ این فیلم را ندیدهام، ولی از آنها که دیدهاند شنیدهام که جریان از چهقرار است، و بهنظر میرسد سرنوشت این فیلم هم تفاوت چندانی با دیگر محتویات رسانهای مجازی نداشتهباشد: پخش میشود، مدتی روی بورس است، تا محتوای دیگری توجهها را بهخود جلب کند و، بدینترتیب، این فیلم هم بهفراموشخانهی ذهنهایمان منتقل شود. برخلاف آنچه پیشتر گفتهاند، ماجرای خودکشی این دختران کمترین ارتباطی با بازی موهومی بهنام «نهنگ آبی» ندارد؛ محل اصلی نزاع، دقیقاً همانجاییست که مشتریانِ منتظر آیفون ایستادهاند: بیهنجاری جامعهای که زیر سنگینترین لطمات تعرض مدرنیته و، پارادایم مستقر آن، یعنی سرمایهداری افسارگسیخته است.
سه
ابراهیم نبوی، چندی پیش از این، توییتی منتشر کرد با این مضمون که نام کودکانی که مورد شکنجه و سوءرفتارهای جنسی و غیرجنسی قرار گرفتهاند، نامهای سنتی نیست، و نام همهیشان در زُمرهی نامهای نو و آشفتهای هستند که این روزها بر وجه غالب بر کودکان گذارده میشود. همین توییت چنان گردوخاکی بهراه انداخت، که توییتهای ایضاحی بعدی نبوی اصلاً دیده نشد؛ در حالی که او دست روی معضل اصلی گذاشتهبود، و حالا که گردوخاکهای دوستان کجفهم تا اندازهای فرونشستهاست، تا این ـــ بهقول نادر فَتورهچی ـــ «جامعهی مدنی قُلابی» موضوع دیگری را مُلَوَّث کند، فرصت خوبیست تا بهاین موضوع بپردازیم.
چهار
هر جامعهای، در گذر زمان، بر اثر رویارویی با انواع مسائل و معضلاتی که ممکن است با آن مواجه شود، بهطور ناخودآگاه بهمجموعهای از چیزهای ارزشمند، بهمجموعهای از باید/نبایدهای رفتاری، و بهمجموعهای از باورها، که قاعدتاً از دو مجموعهی پیشگفته پشتیبانی میکند، دست مییابد، و این سهمجموعه، در گذر سدهها، در ذهن تاریخمند مردمان آن جامعه رسوب میکند، تا بقا و دوام جامعه تضمین شود و، متدرجاً، بدل بهسنتی شود که نیاندیشیده بِدان عمل میشود، و آدمیان چنان در هوای این سنت نفس میکشند، که اصلاً قادر بهپرسش از آن نیستند.
پنج
مدرنیته با برخورد خودآگاهانه با این سنت آغاز شد: سنتی که با عُرفیشدن کلیسا فروپاشیدهبود و، از مدتی پیش، انسانِ تنها آغاز بهاندیشیدن خودآگاه بهوضعیت خود کردهبود، تا باهَمادی تهی از هر چیز ارزشمند بسازد؛ همان باهَمادی که، بهتشخیص دقیق مارکس، ارزش چیزها نه بهواسطهی باورهای مردمان، که بهواسطهی ارزششان در دادوستدهای بازاری تعیین میشود، و تنها مرجع صالح تعیین چیزهای ارزشمند آن، بازاری شد که هیچ هنجاری، جز آنچه در آغاز این نوشتار گفتیم، ندارد ـــ بازاری که بیش و پیش از هر چیز بهجنگلی میمانَد، که دیو کَریهِ قدرت، بهعنوان تنها چیز اصیل، با اندامهای برهنهاش در آن قدم میزند.
شش
انسانِ این جنگل، بهقول پلوتوس، «گرگِ انسان» است؛ بنابراین بهدنبال گسترش قلمرو خود، وَلو با بهبردگیکشاندن دیگر انسانها برمیآید. ورود مدرنیته بهجوامعی که بیبهره از این «موهبت» بودند، با همین رویکرد صورت گرفت: زدودن همهی سنتها، برای استوارکردن بنایی بهنام «بازار آزاد»، که میگفتند ریشهی همهی توفیقهای بشریست، ولی هیکلی بزککرده از همان هیولای کَریهالمنظر بود. انسانی که سنت را از او ربودهاند، نمیتواند آگاهانه در مورد وضعیتش تأمل کند؛ چرا که این تأمل بیرون از هوای سنت اصلاً امکانپذیر نیست، و همین تهیبودگی از چیزهای ارزشمند، از باید/نبایدها، از آنچه بِدان باور داریم، سبب میشود حتا مرگ، این قدرتمندترین محرک تأمل در همهی دورانها نیز، بدل بهمفهومی مسخره شود: آنگونه که دختران اصفهانی این بهسخرهکشیدن را با انتحار بهنمایش میگذارند.
هفت
سیدمحمدحسین طباطبایی (رضوانالله علیه)، در جلد بیستم تفسیر المیزان، صفحهی ۳۶۳، دربارهی ماجرای حملهی اَبرَهَةبن صَبّاح (پادشاه یمن) بهمکه در سال ۵۷۰ میلادی مینویسد، که با سپاهی از فیلسواران قصد ویرانکردن کعبه را داشت، و در قرآن (سورهی مبارک فیل، آیهی ۱) با عبارت «اصحاب فیل» بهآنها اشاره شدهاست. این سپاه، در نزدیکی مکه، بهشترانی برخورد، و دویستشتر متعلق بهعبدالمطّلببن هاشم، جد محمدبن عبدالله (صلواتالله علیه)، را بهغنیمت گرفت. خبر که بهعبدالمطّلب رسید، برای بازپسگیری شترهایش نزد ابرهه رفت، و در برابر شگفتی ابرهه از اینکه عبدالمطّلب درخواستی برای دفاع از کعبه مطرح نمیکند، چنین گفت: «أنا ربّالإبِل، و للبیت ربّ (من پروردگار شترها هستم، و خانه خودْ پروردگاری دارد)». زعیم مکه شتران را پس گرفت، و صاحب کعبه خانهاش را محفوظ داشت؛ چهکسی جامعهی ما را، دنیای ما را، نگاه میدارد؟